کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رخبین
لغتنامه دهخدا
رخبین . [ رُ / رَ ] (اِ) دوغ ترش سخت نشده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). دوغ شتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ). کبح . (السامی فی الاسامی ). و این غیر ترف است که معنی کشک دارد، چه ترف را مصل ترجمه ...
-
جستوجو در متن
-
رنخبین
لغتنامه دهخدا
رنخبین . [ رَ خ َ ] (اِ) همان رخبین است و به عربی کُبْح خوانند. (از فرهنگ شعوری ). رجوع به رخبین و کبح شود.
-
لورکشک
لغتنامه دهخدا
لورکشک . [ ک َ ] (اِ مرکب ) قره قروت . کُبح . رُخبین .
-
کبح
لغتنامه دهخدا
کبح .[ ک ُ ] (ع اِ) نوعی از ترف سیاه یا رخبین است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رخبین . قره قروت . لور کشک . (یادداشت مؤلف ). نوعی از کشک سیاه . (از اقرب الموارد).
-
رخبینه
لغتنامه دهخدا
رخبینه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ)آنچه از رخبین سازند. هر چیز که از دوغ ترش سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به رخبین شود. || صمغ صنوبر و تربانتین . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
-
ریخبین
لغتنامه دهخدا
ریخبین . (اِ) کبح . چیزی سیاه و بسیار ترش که ازآرد میده و شیر گوسپند سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). گویا لهجه ای از رخبین است . رجوع به رخبین شود. || گیاه خشک . (ناظم الاطباء).
-
ترف سیاه
لغتنامه دهخدا
ترف سیاه . [ ت َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رخبین . قره قروت . کبح . (زمخشری ).
-
قراقروط
لغتنامه دهخدا
قراقروط. [ ق َ ق َ ] (ترکی ،اِ مرکب ) اسم ترکی مصل است . رخبین . و گفته اند مصل است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به قره قروت شود.
-
رخبیره
لغتنامه دهخدا
رخبیره . [ رَ رَ / رِ ] (اِ) رخبینه . آب پنیر که به عربی ماء جبن گویند و در برخی از فرهنگها به معنی دوغ و در بعضی ماست خشک شده (کشک ) آمده ، ولی همه ٔ فرهنگها در اینکه از جنس شیر و ماست بدست می آید اتفاق دارند. (از شعوری ج 2 ص 15). و رجوع به رخبین و ...
-
ترف
لغتنامه دهخدا
ترف . [ ت َ ] (اِ) کشک سیاه باشد، و آن را بترکی قراقروت نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کشک سیاه را گویند، و آن را بعربی مصل و بترکی قراقروت خوانند. (برهان ). همان کشک سیاه که از دوغ ترش حاصل کنند و بعربی مصل و بترکی قراقروت خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج )....
-
مخده
لغتنامه دهخدا
مخده . [ م َ خ َدْ دِ ] (از ع ، اِ) پشتیگاه آکنده ٔ از پنبه و جز آن که بروی دشک نهاده ... تکیه کنند. (ناظم الاطباء) : و از وی (از خوارزم ) روی مخده و قزاگند و کرباس و نمد و ترف و رخبین خیزد. (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).مسند از تخت و مخده ...
-
لبنیات
لغتنامه دهخدا
لبنیات . [ ل َ ب َ نی یا ] (ع اِ) ج ِ لبنیة. محصولات شیری و خود شیر. شیر و چیزها که از شیر کنند چون ماست و پنیرو کره و لور و کفی و کشک (پینو) و دوغ و کره و خامه (خامه تو) و روغن و سرشیر (قیماق ) و قره قروت (رخبین ) و آغوز (ماک ) (فله ). مجموع شیر و آ...
-
زج
لغتنامه دهخدا
زج . [ زُ ] (اِ) تیر پرتابی که کوتاه تر از تیرهای دیگر است و پیکانش از دندان فیل و شاخ گاو و امثال آنها است . (از فرهنگ نظام ) (از رشیدی ). تیر پرتاب که پیکان آنرا از استخوان فیل و شاخ قوچ و گاومیش و امثال آن ساخته باشند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاط...
-
مصل
لغتنامه دهخدا
مصل . [ م َ ] (ع اِ) ترف . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رخبین . قره قروت . (یادداشت مؤلف ). آبی که از پنیر بیرون آید پس از پختن و فشردن ، و آن مضر معده است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). عصاره ٔ اقط راگویند، چون او را پزند و آب از ...