کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رحب
لغتنامه دهخدا
رحب . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است مر هذیل را. (منتهی الارب ).
-
رحب
لغتنامه دهخدا
رحب . [ رَ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ای است از قبایل همدان . (آنندراج ).
-
رحب
لغتنامه دهخدا
رحب . [ رَ ] (ع ص ) رُحاب . فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فراخ .(آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).رجوع به رُحاب شود. || (اِ) ج ِ رَحْبة و رَحَبة. (ناظم الاطباء). رجوع به رَحَب و رحبة شود.- رحب الباع و الذراع و رحیبهم...
-
رحب
لغتنامه دهخدا
رحب . [ رَ ] (ع مص ) فراخ شدن . (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 51) .
-
رحب
لغتنامه دهخدا
رحب . [ رَ ح َ ] (ع اِ) ج ِ رَحْبة. (منتهی الارب ). ج ِ رَحَبة و رَحْبَة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ رحبة. ایوانهای مساجد و خانه ها و زمینهای فراخ . (آنندراج ). رجوع به رَحْبَة و رَحَبَة و رَحْب شود.
-
رحب
لغتنامه دهخدا
رحب . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَحابة. (ناظم الاطباء). فراخ گردیدن . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رحابة شود.
-
واژههای همآوا
-
رهب
لغتنامه دهخدا
رهب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔلاغر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتر ماده ٔ لاغر، و به شتری که در سفر به کار می رود و خسته می شود نیز اطلاق شده است . (از اقرب الموارد). || شتر نر قوی کلان جثه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مردم نزار. (مهذب الاسماء...
-
رهب
لغتنامه دهخدا
رهب . [ رَ ] (ع مص ) رَهَب . (ناظم الاطباء). ترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رهب
لغتنامه دهخدا
رهب . [ رَ هََ ] (ع اِ) رُهب . آستین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آستین ، و فی الصراح قال السجاوندی فی عین المعانی الرُهب ، الکم فی قوله تعالی : و اضمم الیک جناحک من الرهب . (قرآن 32/28)؛ ای من الکم و هی لغة بنی حنیفة و حمیر. (منتهی الارب ). به لغت ح...
-
رهب
لغتنامه دهخدا
رهب . [ رَ هََ ] (ع مص ) رَهب . رُهب . رُهبان . رَهبان . ترسیدن . (دهار) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهب و رُهب شود.
-
رهب
لغتنامه دهخدا
رهب . [ رُ ] (ع اِ) رَهَب . به لغت بنی حنیفة و حمیرآستین است . (از ناظم الاطباء). رجوع به رَهَب شود.
-
رهب
لغتنامه دهخدا
رهب . [ رُ ] (ع مص ) رَهب . (ناظم الاطباء). ترسیدن . (صراح اللغة) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی ). رجوع به رَهب شود.
-
جستوجو در متن
-
رحابة
لغتنامه دهخدا
رحابة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) رحب . (منتهی الارب ). فراخ و گشاد گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فراخ گردیدن . (آنندراج ). فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ): رحب بک المکان ؛ فراخ شد جای تو. رحبتک الدار؛ فراخ شد خانه ٔ تو...