کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجولیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجولیت
لغتنامه دهخدا
رجولیت . [ رُلی ی َ ] (ع اِمص ) رُجولیة. مردی . مرد بودن . (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و درمذهب رجولیت چگونه رخصت یافتی . (جهانگشای جوینی ).میزنم لاف از رجولیت ز بیشرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم . سعدی .- آلت رجولیت...
-
واژههای همآوا
-
رجولیة
لغتنامه دهخدا
رجولیة. [ رَ لی ی َ ] (ع اِمص ) رُجولیة. مردی . (ناظم الاطباء). اسم است از رَجُل . (از اقرب الموارد). || مردانگی و مردی . (ناظم الاطباء).
-
رجولیة
لغتنامه دهخدا
رجولیة. [ رُ لی ی َ ] (ع اِمص ) اسم است از رَجُل . (از اقرب الموارد). مردی . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (از صراح اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مردانگی و مردی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
زنطیط
لغتنامه دهخدا
زنطیط. [ زَ ] (ع اِ) شرم مرد. آلت رجولیت . (از دزی ج 1 ص 607).
-
اشوکار
لغتنامه دهخدا
اشوکار. [ ](اوستایی ، اِ) کلمه ٔ اوستایی است بمعنی بخشنده ٔ قوت رجولیت که زردشتیان آنرا یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 174 شود.
-
خواجه کردن
لغتنامه دهخدا
خواجه کردن . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خصی کردن . اخته کردن . بریدن آلت رجولیت کسی . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خواجه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خواجه گردانیدن . [ خوا / خا ج َ / ج ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اخته کردن . خصی کردن . آلت رجولیت کسی را از بین بردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مذاکیر
لغتنامه دهخدا
مذاکیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ذَکَر، به معنی نره و آلت رجولیت . آلات مردی : و ناف و معده و مذاکیر و حوالی آن بدین روغن ها چرب کنند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
مسماجنگ
لغتنامه دهخدا
مسماجنگ . [ م َ / م ِ ج َ ] (اِ) آلتی چرمینه مانند آلت رجولیت که زنان تیزشهوت جهت دفع شهوت خود به کار برند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). مسماچنگ . (ظاهراً مصحف مچاچنگ ).
-
کافور خوردن
لغتنامه دهخدا
کافور خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زایل شدن رجولیت . (برهان ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 284). || کنایه از ترک مردانگی . نامرد شدن : چو با لشکر فور کردم نبردز مردانگی فور کافور خورد.نظامی .
-
هرزگی
لغتنامه دهخدا
هرزگی . [ هََ زَ / زِ ] (حامص ) کار بد. کار قبیح . تباهکاری . (یادداشت به خط مؤلف ). || ناز و کرشمه . فریب و دلربائی : به دست باد چنین زلف خویش باد مده که هست پیشه ٔ او هرزگی و غمازی . همام .|| (اِ) در تداول عام ، آلت تناسل و رجولیت ، چنانکه گویند: ...
-
درمالی
لغتنامه دهخدا
درمالی . [ دَ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، مالیدن آلت رجولیت به دهانه ٔ شرم زن یا دُبر مرد. عمل مواقعه ٔ ناقص که در آن دخول صورت نگیرد. (از فرهنگ لغات عامیانه ). || در مواردی مانند مالیدن قطعه ٔ آتش روی سوراخ حقه ٔ وافور برای کشیدن آخرین بقایای...
-
میان پا
لغتنامه دهخدا
میان پا. [ یام ْ ] (اِ مرکب ) وسط هر پا. || وسط دو پا. میان ران . || میان پاچه . میان پای . ملتقای دو پا از سوی تنه . || کودک رسوا و بی آبرو. || آلت رجولیت . (ناظم الاطباء). || شرم زن . (آنندراج ) : نیم شمعیش در میان پا کرد. سعدی .و رجوع به میان پای ...