کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجلی
لغتنامه دهخدا
رجلی . [ رَ ج َ لی ی ] (ع ص نسبی ) قاصد و پیک نیک . (ناظم الاطباء). واحد رَجَلیّون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
رجلی
لغتنامه دهخدا
رجلی . [رَ لا ] (ع ص ) حرة رجلی ؛ زمین سخت که در آن رفته شود. || زمین هموار سنگریزه ناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || زن پیاده . ج ، رِجال . (آنندراج ) (منتهی الارب ). امراءة رجلی ؛ زن پیاده . ج ، رِجال ، رُجالی ̍، رِجالی ̍. یقال : ن...
-
جستوجو در متن
-
شکم پایان
لغتنامه دهخدا
شکم پایان . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) حیوانات بطنی رجلی . (لغات فرهنگستان ). شکم پاییان . ج ِ شکمپای . (اصطلاح جانورشناسی )رده ای از نرم تنان که دارای سرمشخص و در قسمت شکم دارای ماهیچه ای هستند که بر روی آن می خزند. صدف این نرمتنان یک پارچه و مارپیچی اس...
-
رجلیون
لغتنامه دهخدا
رجلیون . [رَ ج َ لی یو ] (ع ص نسبی ، اِ) قومی بوده از پیادگان . واحد آن رَجَلی ّ است ، و هُم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی و قولهم ولدت الغنم الرجیلاء، وقتی گویند که بزاید بعض آن بعد بعضی .(منتهی الارب ). مردانی بوده اند ا...
-
رجالی
لغتنامه دهخدا
رجالی . [ رَ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ راجِل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء). || ج ِ رَجَل . || ج ِ رَجْلی ̍. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ رَجْلان . (اقرب الموارد). || ج ِ رَجل . (منتهی الارب ). رجوع به کلمه ...
-
رجلان
لغتنامه دهخدا
رجلان . [ رَ ] (ع ص ) ج ِ رَجَل . || ج ِ رَجُل . || ج ِ رَجِل . (منتهی الارب ). || رَجْلان ، بمعنی پیاده . (آنندراج ). مرد پیاده . ج ،رُجالی ̍، رَجالی ̍، رَجْلی ̍. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). پیاده . (مهذب الاسماء). کقوله : «زیارة...
-
رجیلاء
لغتنامه دهخدا
رجیلاء. [ رُ ج َ ](اِخ ) قومی بوده از پیادگان و واحد آن رَجَلی ّ است .(آنندراج ). نام گروهی از پیادگان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجیلاء و رَجَلیون قومی بوده از پیادگان و هم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی . (منتهی ...
-
پابرسران
لغتنامه دهخدا
پابرسران . [ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) ذوات الاذرع الرأسیه . رده ای بزرگ از جانوران جز شاخه نرم تنان که در اطراف سر آنها تعدادی بازو که بجای اعضاء حرکتی (پاها) و وسیله ٔ شکار این جانورانند قرار دارد. سرپاییان . رأسی رجلی .
-
رجیل
لغتنامه دهخدا
رجیل . [ رَ ] (ع ص ) مرد سخت قوی که در اندوه از جای نرود یا بزودی در دفع آن بکوشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || مرد پیاده : رَجُل رجیل . ج ، رَجَلَة، رُجْلان ، اَرْجِلَة. جج ، اراجیل . (ناظم الاطباء). مرد پیاده ٔ بسیاررو، رَجْلی ̍ و رُجالی ̍ مثله . ...
-
اسکلفاج
لغتنامه دهخدا
اسکلفاج . [ اِ ک ِ ] (اِ) رند. مشتواره . پنیرتراش : نزل فی بعض اسفاره منزلاً و استدعی ماءً لغسل رِجلیه اخر خلعه لخفیه فقدم الیه رَب ّ المنزل الماءَ و کانت علیه جبة أسماط صلبة فمن (فمر) اسفلها یقدم (بقدم ) ابن عباس فاوله (فأوَه َ) لحروشتها کأن ّ شی...
-
سامری
لغتنامه دهخدا
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن علی سامری مکنی به ابوالفرج وزیر المستکفی بود اما حکمی نداشت و وزارت او زود منقضی گشت و یکی از شعرا او را به این ابیات هجو کرد:الاَّن ان کفرالمقتر رزقه قالوا کفرن فخف عذاب النارأأکون رجلی مرکبی و جنیبتی خفی علی ذل بذاک ...
-
مصاحبه
لغتنامه دهخدا
مصاحبه . [ م ُ ح َ /ح ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، مص ، اِمص ) مصاحبت . با کسی صحبت کردن . هم صحبت شدن با کسی . با کسی صحبت داشتن . (یادداشت مؤلف ). || گفتگو با رجلی سیاسی یا مردی دانشمند و عالم در مسائل سیاسی یا علمی و ادبی .- مصاحبه کردن ؛ به گفتگو پردا...
-
ابوهفان
لغتنامه دهخدا
ابوهفان . [ اَ هََ ف ْ فا ] (اِخ ) المهزمی . عبداﷲبن احمدبن حرب بن خالد. او از شعرای مخضرمی الدولتین و لغوی است . و علم لغت از اصمعی فراگرفت و یموت بن المزرع از او روایت کند. او مردی بی پروا و تنک مایه و تنگدست و باده پرست بود. او راست : کتاب اخبارال...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رجل . بمعنی مردان .(غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ). || ج ِ رِجْل . (ناظم الاطباء). || ج ِ راجل . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل...