کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (اِخ ) اصفهانی . لطفعلی بیک آذر نامش را سیف الدین محمود آورده می نویسد: سلسله ٔ نسبش به کمال الدین اسماعیل میرسد و مدعی است که دیوان او را دیده و این چند بیت را نقل کرده است :صنوبرقد من که نازش بود بربر او بسته ام دل چو بار صنوبرمگر مر...
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن ابوبکر. از ابوالعباس اصم حدیث شنید و اسماعیل حجانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (اِخ ) مکنی به ابوعلی . عوفی در لباب الالباب این مصرع را «من خود ترا به شعر گرفتم عماره ای » در شرح حال عماره ٔ مروزی از او آورده است . رجوع به لباب الالباب چ ادوارد براون ج 2 شود.
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (اِخ )نام وی حسینعلی خراس است ، چون بشغل خراسی اشتغال داشته از اینروی بدین نام معروف گردیده است و گویند در خواب نظامی را دیده و تخلص رجایی را از وی گرفته است .او به قزوین سفری کرد و پیش از اینکه به خدمت میرزاشرف جهان عارف و صوفی و نامی...
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (ص نسبی ) رجائی . منسوب است به رجا که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ] (اِخ ) ابوالفضل ، منسوب به رجا که قریه ای است از رستاق سرخس . از راویان بشمار است . (از لباب الانساب ).
-
واژههای مشابه
-
رجایی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
رجایی اصفهانی . [ رَ یی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجایی ، خواجه سیف الدین محمود. رجوع به همین ماده شود.
-
رجایی شیرازی
لغتنامه دهخدا
رجایی شیرازی . [ رَ یی ِ ] (اِخ ) حاجی سیدمحمدمحسن شیرازی . شاعر صاحب دیوان بوده و دیوان او در بمبئی چاپ شده ، و نیز او را کتابی در مدایح و مراثی بنام «مفرح الفؤاد و مبکی العباد» هست که آن نیز در بمبئی چاپ گردیده است . (از الذریعه ج 9 بخش 2).
-
جستوجو در متن
-
رجا
لغتنامه دهخدا
رجا. [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از رستاق سرخس ، و ابوالفضل رجایی بدانجا منسوب است . (از لباب الالباب ). و رجا و دیر تخت و ارضها از رستاق الرودبار است . (از تاریخ قم ص 134).
-
فزع یافته
لغتنامه دهخدا
فزع یافته . [ ف َ زَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) در حال فزع و بیم . ترسان : خواهند ز تو امن فزع یافتگان زآنک در ظلمت و در خوف چراغی و رجایی . خاقانی .رجوع به فزع یافتن و فزع شود.
-
رجا
لغتنامه دهخدا
رجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری . (دهار). مقابل یأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توقع. چشم داشت . آرزو. مخت . (ناظم الاطباء) : کاروان ظفر و قافله ٔ فتح و مرادکاروانگاه به صحرای رجای...
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح َ ] (ع اِ) گلو. (منتهی الارب ) (دهار). نای گلوی . حلقوم . ج ، حلوق ، احلاق . (منتهی الارب ). مبلع. بلعوم : زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون . کسائی .ز رخ رنگشان رفت و از حلق نم ز بیهوده گفتار گشته دژم . فردوسی...
-
هرگز
لغتنامه دهخدا
هرگز. [ هََ گ ِ ] (ق ) هگرز. در پهلوی هکرچ به معنی یک بار، هر، هرگز، ابداً، ایرانی باستان : هکرت چیت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هیچ وقت . هیچ زمان . (برهان ). هگرز. هرگیز. ابداً. به هیچوجه . (یادداشت مؤلف ) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله...