کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رَ ] (اِ) عنکبوت و مگس گیر، از فرهنگ دساتیر نقل شده ، و در برهان به زای معجمه آورده همانا سهو کرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به زجال در برهان شود.
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رَ ج جا ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجُل شود || ج ِ رَجِل . (منتهی الارب ). رجوع به رجل شود. || ج ِ رَجَل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجَل شود.
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) نام ابن عنقوه که با گروه بنی حنیفه بخدمت آن حضرت (ص ) برسولی آمد و سپس مرتد گردید و پیرو مسیلمة کذاب گشت و در جنگ یمامة کشته شد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (اِخ ) احمدبن ابی الرجال . مورخ و فقیه و شاعر از طایفه ٔ زیدیه ٔیمن بود. از بزرگان حدیث روایت شنید. کتاب «مطلعالبدور و مجمعالبحور» از اوست و در آن شرح حال نزدیک به 1300 تن از رجال زیدیه را آورده و نیز درباره ٔ جغرافیا و فن مسکوکات و خط ...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (اِخ ) علی بن ابی رجل ، مکنی به ابوالحسن . منجم نامی . او مدتی در تونس زندگی کرد. او همان ابوالحسن مغربی است که در زمان شرف الدوله ٔ بویهی تحت نظر ابوسهل ویجن فلکی در بغداد رصدی گرفتند. کتاب «الاحکام فی النجوم » از اوست و آن بزبان اسپان...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رجل . بمعنی مردان .(غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ). || ج ِ رِجْل . (ناظم الاطباء). || ج ِ راجل . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رُج ْ جا ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ راجل ، پیاده ، خلاف فارِس . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
رجال احادیث
لغتنامه دهخدا
رجال احادیث . [ رِ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجال الاحادیث . رجوع به همین کلمه شود.
-
رجال الاحادیث
لغتنامه دهخدا
رجال الاحادیث . [ رِ لُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) مردان نامی که درباره ٔ حدیث و اخبار و روایات ، تحقیقات و تتبعات کرده و در این زمینه آگاهی و بصیرت کامل دارند.- علم رجال الاحادیث ؛ علمی که در زمینه ٔ شخصیت رجال ِ خبر و حدیث به گفتگو میپردازد. برای اطلاع ...
-
رجال السبعة
لغتنامه دهخدا
رجال السبعة. [ رِ لُس ْ س َ ع َ ] (اِخ ) مؤلف شدالازار گوید: من از نامها و نسبها و خبرهای آنان آگاهی ندارم جز اینکه روایت شده است : مردی نیکوکار در «درب اصطخر» بود که مردگان را غسل می داد و گفته می شد وی از اولیاست . این مرد گفته است : شبی در خانه ب...
-
رجال الغیب
لغتنامه دهخدا
رجال الغیب . [ رِ لُل ْ غ َ ] (اِخ ) یا نجبا. هفت تن اند که ایشان را رجال الغیب گویند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 930 شود.
-
قحط رجال
لغتنامه دهخدا
قحط رجال . [ ق َ طِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کمیابی مردمان بادانش . (ناظم الاطباء). قحطالرجال .
-
جستوجو در متن
-
خج
لغتنامه دهخدا
خج . [ خ َ ] (اِخ ) در رجال ابن داودو کتب رجال دیگر رمز است از کتاب رجال محمدبن حسن بن علی شهیر بشیخ طوسی . برای تفصیل رموز مستعمل در کتب رجال رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص 576 شود.