کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رج
لغتنامه دهخدا
رج . [ رَ ] (اِ) صف . رسته . رده . رجه . قطار. (ناظم الاطباء). ردیف . راسته . رگه . مردف . (یادداشت مرحوم دهخدا). رژه : نه در بذل تو ذل امتناعست نه در بِرّ تو رج ّ انتظار است . مسعودسعد.یک رج آجر و یک رج خشت ؛ یعنی یک ردیف آجر. یک ردیف خشت . (یادداشت...
-
رج
لغتنامه دهخدا
رج . [ رَ ] (اِخ ) دوازدهمین جد زرتشت که در تاریخ طبری بدین صورت و در مروج الذهب بصورت «ارج » و «آرج » و در بندهشن و دینکرد و زاداسپرم بصورت «راجان » و «آئیریک » آمده است . رجوع به جدول برابر ص 69 کتاب مزدیسنا شود.
-
رج
لغتنامه دهخدا
رج . [ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 114 تن است . آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رج
لغتنامه دهخدا
رج . [ رَج ج ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مصادراللغة زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جنبیدن سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازد...
-
واژههای مشابه
-
رج کردن
لغتنامه دهخدا
رج کردن . [ رَ ک َدَ ] (مص مرکب ) به صف نهادن . به صف کردن . به دسته کردن . به ردیف کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مردف ساختن . به راه نهادن . دسته کردن از قبیل آجر و جز آن .
-
موزی رج
لغتنامه دهخدا
موزی رج . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 6 هزارگزی شمال ساری با 520 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ بابل و کاری و راه آن مالرو است زیارتگاهی به نام درویش فخرالدین دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
چشمه رج
لغتنامه دهخدا
چشمه رج . [ چ َ م َ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 42 هزارگزی باختر درمیان و 10 هزارگزی راه شوسه ٔ عمومی بیرجند به زاهدان واقع شده . جلگه ای است با هوای گرمسیری که 82 تن سکنه دارد. آبش ازقنات . محصولش غلات ، ش...
-
جستوجو در متن
-
ادرجه
لغتنامه دهخدا
ادرجه . [ اُ رُج ْ ج َ ] (ع اِ) نردبان .
-
رجان
لغتنامه دهخدا
رجان . [ رَج ْ جا ] (ع اِ) حرکت و زلزله . (از معجم البلدان ).
-
رجانی
لغتنامه دهخدا
رجانی . [ رَج ْ جا ] (ص نسبی ) منسوب به رجّان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
اترجیه
لغتنامه دهخدا
اترجیه . [ اُ رُج ْ جی ی َ ] (ع اِ) بارنجبویه . بادرنجبویه .
-
گاستروسل
لغتنامه دهخدا
گاستروسل . [ رُ س ُ ] (اِ) رج-وع ب-ه گ-است-رولا ش-ود.
-
غراموس
لغتنامه دهخدا
غراموس . [ غْرا / غ ِ م ُ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گراموس . رج-وع ب-ه گراموس شود.