کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رثاثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رثاثة
لغتنامه دهخدا
رثاثة. [ رَ ث َ ] (ع اِمص ) کهنگی . پوسیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدحالی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
رثاثة
لغتنامه دهخدا
رثاثة. [ رَ ث َ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادراللغة زوزنی ). کهنه و فرسوده شدن . (از اقرب الموارد). کهنه شدن رسن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست و خوار گردیدن کسی . (از ناظم الاطباء). رجوع به رثوثة شود.
-
واژههای همآوا
-
رصاصة
لغتنامه دهخدا
رصاصة. [ رَ ص َ ] (ع اِ)یک قطعه از رصاص . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ).
-
رصاصة
لغتنامه دهخدا
رصاصة. [ رَص ْ صا ص َ ] (ع ص ، اِ) بخیل . || سنگ چسبیده بر زمین در کنار چشمه ٔ روان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رصراصة.
-
جستوجو در متن
-
رثوث
لغتنامه دهخدا
رثوث . [ رُ ] (ع اِمص ) رثاثة.کهنگی و پوسیدگی . (آنندراج ). رجوع به رثاثة شود. || بدحالی . (آنندراج ). رجوع به رثاثة شود.
-
رثوثة
لغتنامه دهخدا
رثوثة. [ رُ ث َ ] (ع اِمص ) بمعانی رثاثة. (منتهی الارب ). || بدحالی . (ناظم الاطباء). و رجوع به رثاثة شود.
-
رثوثة
لغتنامه دهخدا
رثوثة. [ رُ ث َ ] (ع مص ) کهنه و پوسیده شدن . (از اقرب الموارد). کهنه شدن رسن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رثاثة شود.
-
بدحالی
لغتنامه دهخدا
بدحالی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدی وضع و حالت . ناخوشی . (از ناظم الاطباء). ضراء. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ضر. ضرر. ضاروراء. رثاثة. رثوثة. بذاذت . (منتهی الارب ) : مردی با اسپی نزدیک من فرستاد که چنانکه هستی برنشین و نزدیک من آی . من...
-
پوسیدگی
لغتنامه دهخدا
پوسیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی و حالت پوسیده . صفت چیز پوسیده . رمام . رثاثة. رثوثة. (منتهی الارب ).بلاء.تآکل . چرّیدگی . (در تداول مردم قزوین ).تباهی . || فساد.گندگی . عفونت . تعفن . پوسیدگی دندان ؛ کرم خوردگی آن . رمام اسنان ؛ پوسیدگی دندانها...
-
ابوهلال
لغتنامه دهخدا
ابوهلال . [ اَ هَِ ] (اِخ ) عسکری . حسن بن عبداﷲبن سهل بن سعیدبن یحیی بن مهران ابوهلال اللغوی العسکری . یاقوت در معجم الأدباء آرد که ابوطاهر سلفی گفت ابواحمد (؟) را تلمیذی بود که نام او و نام پدرش موافق اسم او و پدر او و نیز عسکری بود و غالباً این ا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...