کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رته
لغتنامه دهخدا
رته . [ رَ ت َ ] (اِ) فندق هندی . (ناظم الاطباء). درختی است در هند شبیه فندق اما کوچکتر از آن و سیاهرنگ میباشد و آن را در آب کنند و دست بر آن زنند چون صابون کف برآورد، جامه بدان شویند، خصوصاًجامه ٔ ابریشمی و چون با سرکه بر خنازیر طلا کنند تحلیل دهد و...
-
واژههای مشابه
-
رتة
لغتنامه دهخدا
رتة. [ رُت ْ ت َ ] (ع اِمص ) کندزبانی که بیان سخن را نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درماندگی در سخن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تته پته کردن .
-
رتة
لغتنامه دهخدا
رتة. [ رُت ْ ت َ ] (ع مص ) درماندن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اطبوط
لغتنامه دهخدا
اطبوط. [ اَ ] (ع اِ) بندق هندی معروف به رته . (از مفردات ابن بیطار). اسم بربری رته . (فهرست مخزن الادویه ).اطماط. اطموط. اضموط. رجوع به کلمه های مذکور شود.
-
بندق هندی
لغتنامه دهخدا
بندق هندی . [ ب ُ دُ ق ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رته . (الفاظ الادویه ). رته است و آن دانه هایی است بقدر فندق و پوست صیقلی و صلب و بادقت و شفاف و تیره رنگ و مایل به اندک سبزی ومغز او سفید، مایل بزردی . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ثمری است به مقدار...
-
اضموط
لغتنامه دهخدا
اضموط. [ اَ ] (ع اِ) اطماط است که رته و بهندی ارتیهه نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رته است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و باز در فهرست مخزن الادویه در ذیل اطماط آمده است : اطماط و اطموط و اطبوط اسم بربری رته است . و ابن البیطار نیز در ذیل اطماط آرد: اطماط...
-
فاذج
لغتنامه دهخدا
فاذج . [ ذَ ] (اِ) پادزهر معدنی است ، و بهترین ْ چینی ِ آن است که خطایی نامند، و گفته اند جدوار است و به خاء معجمه نیز آمده . || گفته اند که بندق هندی است که رته نیز نامند. رجوع به فادج و فادخ شود.
-
اطماط
لغتنامه دهخدا
اطماط. [ اَ ] (ع اِ) قسمی از جوز هندی و بندق هندی . (ناظم الاطباء). بندق هندی است که آن را رتَّه گویند، اگر آرد آن را با سرمه بیامیزند و در چشم کشند احولی را ببرد و بعضی گویند باقلای هندی است و آن سخت بود و دانه های سیاه دارد. (برهان ) (هفت قلزم ). ب...
-
اطموط
لغتنامه دهخدا
اطموط. [ اَ ] (ع اِ) اسم بربری رته است و فوفل را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کشت بر کشت را گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (قرابادین )(قانون ابوعلی چ تهران ص 14). بمعنی اطماط است که بندق هندی باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (هفت ق...
-
فندق هندی
لغتنامه دهخدا
فندق هندی . [ ف َ دُ ق ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رته است که به هندی ریتهه نامند. (مخزن الادویه ). گیاهی است از تیره ٔ بُقولات که در غالب نواحی آمریکا و آفریقا و آسیا از جمله جنوب ایران میروید. شاخه هایش دارای خارهایی است به رنگ زرد و در قاعده ٔ...
-
اردا
لغتنامه دهخدا
اردا. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) ارتا. ارت . ارد. مأخوذ از اَرتَه و اَرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس . این کلمه بصورت مزید مقدم در «ارداویراف » دیده میشود. مؤلف برهان قاطع آرد: اردا بر وزن فردا، نام موبدی و...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت و نیز بصورت مزیدمقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان ، ار...
-
ادویه
لغتنامه دهخدا
ادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 22). || گاه در تداول عوام ادوی...