کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رتل
لغتنامه دهخدا
رتل . [ رَ ت َ ] (ع اِمص ) خوبی و آراستگی و نیکویی هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حسن تناسق چیز. (از اقرب الموارد). || سپیدی دندان و بسیاری آب آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) رسته ٔ د...
-
رتل
لغتنامه دهخدا
رتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) تناسق و انتظام نیکو. (از اقرب الموارد).
-
رتل
لغتنامه دهخدا
رتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) مرتب و منظم کردن چیزی . || شیوا و رسا گفتن سخن را. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
رطل
لغتنامه دهخدا
رطل . [ رَ ] (ع اِ) عدل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || معرب لَترَ. مأخوذ از لاتینی لیترا . (یادداشت مؤلف ). نیم من . (بحر الجواهر) (السامی فی الاسامی ) (از مهذب الاسماء) (دهار).نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است و اوقیه چهل دره...
-
رطل
لغتنامه دهخدا
رطل . [ رَ ] (ع مص ) بشتافتن . دویدن : رَطَل َ رطلاً و رطولاً. (منتهی الارب ). دویدن . (از اقرب الموارد). || آزمودن تا بشناسد وزن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رطل
لغتنامه دهخدا
رطل . [ رِ ] (ع ص ) یا رَطل ؛ اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود. || (اِ) رَطل . نیم من و آن 12 اوقیه و اوقیه چهل درهم است . (منتهی الارب ) (از رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). 12 اوقیه .ج ، اَرطال . (از اقرب الم...
-
جستوجو در متن
-
ژونی ویل
لغتنامه دهخدا
ژونی ویل . (اِخ ) نام مرکز بخش در ایالت آردن از ولایت رِتِل ، دارای 780 تن سکنه .
-
شاتوپرسین
لغتنامه دهخدا
شاتوپرسین . [ت ُ پ ُ ی َ ] (اِخ ) مرکز کمون آردن از آروندیسمان رتل در ساحل رودخانه ٔ ئن ؛ دارای 800 تن جمعیت است .
-
ثمرةالفؤاد
لغتنامه دهخدا
ثمرةالفؤاد. [ ث َ م َ رَتُل ْ ف ُ آ ] (ع اِ مرکب ) به لغت مصری شاه بلوط است وبعضی بلادر را نامند. || مجازاً، فرزند.
-
گشاده دندان
لغتنامه دهخدا
گشاده دندان . [ گ ُ دَ / دِ دَن ْ ] (ص مرکب ) آنکه دندانهای او پیوسته نباشد. آنکه میان دندانها گشاده دارد: رجل رُتل ؛ مرد گشاده دندان . (منتهی الارب ).
-
حرةالیعمریة
لغتنامه دهخدا
حرةالیعمریة. [ ح َرْ رَتُل ْ ی َ م ُ ری ی َ ] (اِخ ) زمینی است که جنگ «یوم الیعمریة» در آن رخ داده است ، و آن یکی از ایام عرب میباشد. رجوع به یوم الیعمریة و عقدالفرید ج 6 ص 21 شود.
-
نهادگی
لغتنامه دهخدا
نهادگی . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (حامص ) عمل نهادن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نهادن شود. || در شاهد ظاهراً به معنی ترتیب و تأنّی و تأمل است : و رتل القرآن ترتیلاً، (قرآن 4/73)؛ و قرآن می خوان به ترتیل و آهستگی و نهادگی . (ابوالفتوح چ سنگی ج 5 ص 4...
-
ترتیل
لغتنامه دهخدا
ترتیل . [ ت َ ] (ع مص ) هویدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). هویدا کردن سخن . (زوزنی ) (دهار). پیدا کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نیکو کردن تألیف کلام را و هویدا کردن آنرا بی تکلف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوکردن تألیف کلام . (ا...