کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربیعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربیعی
لغتنامه دهخدا
ربیعی .[ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ربیع. بهاری : پالوده ٔ راوق ربیعی خاک قدم تو از مطیعی . نظامی .- قصیده ٔ ربیعی ؛ قصیده ای که در آن وصف بهار کنند. بهاریه .
-
واژههای مشابه
-
ربیعی بوشنجی
لغتنامه دهخدا
ربیعی بوشنجی . [ رَ عی ِ ش َ ] (اِخ ) صدرالدین . خطیب و شاعر، مداح فخرالدین کرت سلطان هرات از آل کرت ، کمتر از دیگر شعرا شهرت دارد لیکن یادداشتی مفصل در کتاب کمیاب و گرانقیمت «مجمل فصیحی خوافی » در ذیل وقایع سال 702 هَ . ق . درباره ٔ آن شاعر آمده که ...
-
ربیعی نجفی
لغتنامه دهخدا
ربیعی نجفی .[ رَ عی ِ ن َ ج َ ] (اِخ ) شاعر مرثیه سرای شیخ عبدالعظیم ربیعی . صاحب دیوان است و دیوان وی در نجف به سال 1360 هَ . ق . چاپ شده است . (از الذریعة ج 9 قسم 2)..
-
اعتدال ربیعی
لغتنامه دهخدا
اعتدال ربیعی . [ اِ ت ِ ل ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقطه ٔ اعتدال ربیعی ، رأس الحمل باشد و چون آفتاب بدان جایگاه رسد به بهار شب و روز برابر باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). دایرةالبروج و معدل النهار در دو نقطه با هم تقاطع میکنند، یکی آن که چون آفتاب...
-
بنات ربیعی
لغتنامه دهخدا
بنات ربیعی . [ ب َ ت ُ رَ عی ی ] (ع اِ مرکب ) ریاحین است . (انجمن آرای ناصری ).
-
جستوجو در متن
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) پوشنگی . رجوع به صدرالدین ربیعی شود.
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) فوشنجی . رجوع به صدرالدین ربیعی شود.
-
اعتدال بهاری
لغتنامه دهخدا
اعتدال بهاری . [ اِ ت ِ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتدال ربیعی . یکی را اعتدال بهاری خوانند و این آن است که چون آفتاب از وی بگذرد به نیمه ٔ شمالی از منطقةالبروج شود. (از التفهیم ). و رجوع به اعتدال ربیعی شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) ربیعی . فقیه شافعی . وفات او به سال 306 هَ . ق . بوده است . (ابن الندیم ).
-
خطیب بوشنج
لغتنامه دهخدا
خطیب بوشنج . [ خ َ ب ِ ش َ ] (اِخ )صدرالدین خطیب . متخلص به ربیعی بوشنجی . رجوع به صدرالدین ربیعی در این لغت نامه و سبک شناسی ج 3 ص 213 و 269 و حبیب السیر در ذیل احوال ملک فخرالدین کرت شود.
-
عروسین
لغتنامه دهخدا
عروسین . [ ع َ س َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (منتهی الارب ). قلعه و حصنی است ازآن ِ عبداﷲبن سعید ربیعی کردی در یمن . (از معجم البلدان ).
-
تموزی
لغتنامه دهخدا
تموزی . [ ت َ] (ص نسبی ) تابستانی منسوب به تابستان : از بس که ربیعی و تموزی دادی به ددان برات روزی . نظامی .رجوع به تموز شود.
-
کاغذبری
لغتنامه دهخدا
کاغذبری . [ غ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کم کردن جمع زر از کاغذ از روی دزدی و خیانت ، و این اصطلاح ارباب دفاتر است : که مشرف کل کاغذبری کرده . (ملاطغرا در مشابهات ربیعی از آنندراج ).