کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رَ ] (اِخ ) از عشایر شرقی اردن واقع در لواء واسط. (از معجم قبایل العرب ج 3).
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رَ ] (اِخ ) فرعی است از دو تیره از قبیله ٔ بنی سعد که سرزمین آنان جزو طایف بشمار است و در جنوب شرقی آن قرار دارد. (از معجم قبایل العرب ج 3).
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رَ ] (اِخ ) قبیله ای از عرب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو تیز گشت به حمله عنان شاه عجم نماند یک تن از آن قوم چون ربیع و مضر. عنصری .دل پدر ز پسر گاهگاه سیر شوددلش همی نشود سیر از ربیع و مضر. فرخی .و رجوع به معجم قبایل العرب ج 2 شود.
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رَ ] (اِخ ) کوهی است یا مناره ای خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رُ ب َ ] (اِخ ) قبیله ای از تمیم از عدنانی . (از معجم قبایل العرب ج 3).
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رُ ب َ ] (ع اِ مصغر) مصغر ربیع. (منتهی الارب ).
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع.[ رَ ] (ع اِ) بهار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). فصل بهار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موسم بهار. (غیاث اللغات ). بهارگاه . (دهار). فصلی از چهار فصل سال است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).یکی از فصول سال است از 21 آزار تا 21...
-
واژههای مشابه
-
عین ربیع
لغتنامه دهخدا
عین ربیع. [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و کنجد و روغن است . ساکنان این ده از طایفه ٔ عرب حمیدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
ربیع اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ربیع اصفهانی . [ رَ ع ِ اِ ف َ ] (اِخ ) وزیر علیمرادخان زند است و هنگام مرگ علیمرادخان در سفرعزیمت به اصفهان از تهران (سال 1199 هَ . ق .) همراه وی بود و مرگ او را برای جلوگیری از تشویش سپاه پنهان بگذاشت و جنازه ٔ او را همچنان بر تخت روان تا اصفهان بر...
-
ربیع انصاری
لغتنامه دهخدا
ربیع انصاری . [ رَ ع ِ اَ ] (اِخ ) زرقی ... خبری از قول وی از حضرت رسول (ص ) روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج 1 قسم 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
ربیع انصاری
لغتنامه دهخدا
ربیع انصاری . [ رَ ع ِ اَ ] (اِخ ) محدث است . دختر وی ام سعد از او روایتی دارد چنین : حضرت رسول فرمود بدخویی شوم است و پیروی از زنان پشیمانی است و... (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
ربیع جرمی
لغتنامه دهخدا
ربیع جرمی . [ رَ ع ِ ج َ ] (اِخ ) ابن حیان گفته وی صحبت حضرت رسول (ص ) را درک کرده است و طبرانی و باوردی از او حدیث روایت کنند. (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
ربیع حارثی
لغتنامه دهخدا
ربیع حارثی . [ رَ ع ِ رِ ] (اِخ ) ربیعبن زیادبن انس بن دیان بن قطن بن زیادبن حارث بن مالک بن ربیعةبن کعب بن حارث حارثی . از بنودیان و پادشاه فاتحی بود و عهد پیغمبر اسلام را درک کرد. عبداﷲبن عامر او راوالی سیستان کرد (سال 29 هجری ). او را با عمربن خطا...
-
ربیع خوانساری
لغتنامه دهخدا
ربیع خوانساری . [ رَ ع ِ خوا / خا ] (اِخ ) محمد ربیعبن آقارضا خوانساری . شاعری است . مؤلف روز روشن (در ص 338) از او شعری آورده و گفته است : او در عهد محمدشاه به هند مسافرت کرد و میرزا نجف خان ،مقدم وی را گرامی میداشت . (از الذریعة ج 9 قسم 2).