کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربس
لغتنامه دهخدا
ربس . [ رَ ] (ع ص )کار زشت . || بسیار. (از اقرب الموارد).
-
ربس
لغتنامه دهخدا
ربس . [ رَ ] (ع مص ) زدن کسی را به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). ربس کسی ؛ به دو دست زدن وی را. (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ربس
لغتنامه دهخدا
ربس . [ رِ ] (ع اِ) بسیاری از مال و جز آن . || سختی و بلا و آسیب . (ناظم الاطباء).
-
ربس
لغتنامه دهخدا
ربس . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی قماش پنبه ای نازک تر از دبیت . (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع پارچه ای است که از آن لباس سازند. (ناظم الاطباء).
-
ربس
لغتنامه دهخدا
ربس . [ رُ ] (ع اِ) سختی و بلا، و یقال جاءَفلان بامور ربس ؛ ای شداید. کانه ٔ جمع رابس کبازل و بُزْل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || ج ِ رَبْساء. شداید. (ناظم الاطباء). رجوع به ربساء شود.
-
واژههای همآوا
-
ربث
لغتنامه دهخدا
ربث . [ رَ] (ع مص ) بازداشتن از چیزی . (اقرب الموارد). بازداشتن کسی را از حاجت ، یقال : ربثه عن الحاجة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || از حاجت بازایستادن . || درنگ کردن . (مصادراللغة زوزنی ). || واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ربص
لغتنامه دهخدا
ربص . [ رَ ] (ع مص ) انتظار چیزی را نمودن و چشم داشتن نیکی یا بدی راکه فرودآید بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتظار نیکی یا بدی را داشتن که بکسی فرودآید. (از اقرب الموارد). || بر انتظار داشتن کسی را، یقال : ربصنی امراً؛ در انت...
-
جستوجو در متن
-
ربساء
لغتنامه دهخدا
ربساء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) بلای سخت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، رُبْس . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ام الربیس
لغتنامه دهخدا
ام الربیس . [ اُم ْ مُرْ رُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مار بزرگ . (منتهی الارب ). افعی . (اقرب الموارد، ذیل ربس ). || بکنایه داهیه را گویند. (از اقرب الموارد).
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...