کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رباعی مزید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رباعی مزید
لغتنامه دهخدا
رباعی مزید. [ رُ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ای را گویند (اعم از اسم و فعل ) که چهار حرف اصلی با یک یا چند حرف زاید داشته باشد:- اسم رباعی مزید ؛ اسمی است که چهار حرف اصلی با یک یا چند حرف زاید داشته باشد، مانند: دَراهِم جمع دِرْهَم و جُعَ...
-
واژههای مشابه
-
رباعی خواندن
لغتنامه دهخدا
رباعی خواندن . [ رُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) انشاد رباعی . ضبط است که کهنه سوار چون بر سر کشتی گیری آید رباعی به شدّ و مد خواند.(آنندراج ). || از جنس رباعی حساب کردن .
-
رباعی مجرد
لغتنامه دهخدا
رباعی مجرد. [ رُ ی ِ م ُ ج َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح صرف ) کلمه ای که تنها چهار حرف اصلی داشته باشداعم از فعل و اسم : فعل رباعی مجرد، فعلی را گویند که چهار حرف اصلی داشته و عاری از حرف زاید باشد و آن در زبان عربی تنها یک باب است بدین ش...
-
جستوجو در متن
-
مزید
لغتنامه دهخدا
مزید. [ م َ ] (ع اِمص ) افزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زیادتی و افزونی . (آنندراج ) (غیاث ) : لهم مایشاؤن فیها و لدینا مزید. (قرآن 35/50)؛ مر ایشان راست آنچه خواهند در آن و نزد ماست زیادتی و افزونی . و آن پادشاه رحمه اﷲ از ملوک آل سامان به ...
-
متلألی
لغتنامه دهخدا
متلألی ٔ. [ م ُ ت َ ل َءْ ل ِءْ ] (ع ص ) روشن و تابان . اسم فاعل از تلألؤ که بر وزن تفعلل است رباعی مزید مأخوذ از لؤلؤ که به معنی مروارید است و این قسم اشتقاق از جامد در کلام عرب مستعمل است ... (غیاث ) (آنندراج ). درخشان و تابان و تابدار. (ناظم...
-
اسم زمان
لغتنامه دهخدا
اسم زمان . [ اِ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی ، اسم زمان و اسم مکان اسمی است که برای دلالت بر وقت یا جایی که فعل واقع شده از ریشه ٔ آن فعل مشتق شود چون مجلس از جلوس و آن از الفاظ مشترک است که برای زمان و مکان فعل استعمال شود. این صیغه از ...
-
سدید طبیب
لغتنامه دهخدا
سدید طبیب . [ س َ دی دِ طَ ] (اِخ ) (مولانا...). قزوینی است ولیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه ٔ سلطانی عثمانی مشغول است . و مولانا باآنکه طبیب حاذق باکمال است مبتلا بمرض هزّال است و از کمال حذاقت اوست با آن ضعف بدنی متحرک نگاه داشتن مدتی مدید ...
-
قاضی نظام الدین
لغتنامه دهخدا
قاضی نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) محمدولد ارشد مولانا شرف الدین حاجی محمد. در شمار اعاظم فقهای زمان میرزا ابوالقاسم بابر قلمداد میشد ولی قاضی نظام به مزید زهد و تقوی و مهارت در امر درس و فتوی بر اکثر علماء عهد سلطان حسین برتری داشت و مدتی در م...
-
مضاعف
لغتنامه دهخدا
مضاعف . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) دو چند. (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوچندان . (دهار). هرچیز دوچندان شده و دوبرابر و افزون . (ناظم الاطباء) : هرچند، معنی جرایم او به معاذیر اجوف و تهاونهای معتل مضاعف گشته است . (جهانگشای جوینی )....
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع اِ) محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جای بازگشتن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء). جای صادر شدن . (آنندراج ). || محل بازگشت ازآب . (ناظم الاطباء). || جای بیرون آمدن . (غیاث ) (آنندراج )...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (علم ...) آن را علم تصریف نیز گویند. در نفائس الفنون آرد: تصریف عبارت از معرفت اصولی است که در آن کمیت ابنیه ٔ کلمات عرب و کیفیت اوزان و تغییرات لاحقه بدان را بدون اعتبار اعراب وبنا معلوم کنند و مقصود از ابنیه صیغ کلمات عربست وکل...
-
یا
لغتنامه دهخدا
یا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آید در این صورت مدخول یکی منفی و مدخول دیگری مثبت باشد مثلاًیا مردی یا نامردی . یا مرد باش ...
-
باباطاهر
لغتنامه دهخدا
باباطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوه ٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد فقط در بعض کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و...