کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربابی
لغتنامه دهخدا
ربابی . [ رَ ] (اِخ ) مندودبن عبداﷲ. شخصی بوده که در معرفت فن رباب نوازی بدو مثل زنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به ابوبکر ربابی شود.
-
ربابی
لغتنامه دهخدا
ربابی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رَباب . رباب نواز. عَوّاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). سازنده و نوازنده ٔ رباب . (ناظم الاطباء). آنکه با رباب سر و کار دارد خواه به ساختن و خواه به نواختن : صبحگه آن نغمه ٔ چمچه ٔ حلیمی بر حلیم بر بگوشم خوشتر از زخمه ٔربا...
-
ربابی
لغتنامه دهخدا
ربابی . [ رِ ] (ص نسبی ) قبیله ٔمنسوب به تیم الرباب را گویند. (از انساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
ابوبکر ربابی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ربابی . [ اَ بو ب َ رِ رَ ] (اِخ ) مسخره و هزالی بوده ظاهراً بزمان سلطان محمود غزنوی و شاید همان بوبکر رئیس مغنیان آنف الذکر است : از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی گو بیائید و ببینید این شریف ایام راتا کند هرگز ...
-
ابوبکر ربابی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ربابی .[ اَ بو ب َ رِ رَ ] (اِخ ) رئیس مغنیان محمود غزنوی و خود او نیز خنیاگر و خوش آواز بوده است : بوبکر عندلیب نوا را بخوان گو قوم خویش را چو بیائی بیار.فرخی .
-
ابوبکر ربابی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ربابی .[ اَ بو ب َ رِ رَ ] (اِخ ) نام یکی از مشایخ صوفیه است ، صاحب جذبه و هفت سال سکوت داشته است : شاه از اسرارشان واقف شده همچو بوبکر ربابی تن زده .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
شاشنگ
لغتنامه دهخدا
شاشنگ . [ش َ ] (اِ) شاشک . شارشک . شوشک . تیهو را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). یعنی تیهو هم آمده و آن جانوری باشد کوچکتر از کبک . (برهان ). طیهوج است . (فهرست مخزن الادویه ). || ربابی بود چهار تار که نوازند. (اوبهی ). ربابی باشد چهارتاره . (فرهنگ جهانگی...
-
ممدود
لغتنامه دهخدا
ممدود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ واسطی ربابی . بدو مثل می زدند در معرفت موسیقی با رباب . به سال 638 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از تاج العروس ج 1 ص 263).
-
شوشک
لغتنامه دهخدا
شوشک . [ شو ش َ ] (اِ) شاشک . (از رشیدی ). ساز چهارتار را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رباب چهاررود. (فرهنگ اسدی ). ربابی بود که چهارگه نوازند. (اوبهی ). طنبور و رباب چهارتار. (برهان ). تنبوره ٔ چارتاره است . (جهانگیری ) : گهی سماع زنی گاه بربط و گ...
-
شاشک
لغتنامه دهخدا
شاشک . [ ش َ ] (اِ) شارشک . شاشاک . شاشنگ . شوشک . مرغکی است ضعیف که آن را تیهو و سوسک و شوشک و شیشو نیز گویند. به تعریبش تیهوج خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی شوشک است . (اوبهی ). تیهو را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تیهو باشد و آن جانوری است شبیه به...
-
سرخانه
لغتنامه دهخدا
سرخانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح موسیقیان بمعنی آواز بلند. (غیاث ) (آنندراج ). چنانچه میان خانه آواز متوسط. (آنندراج ) : ای کار دلم از تو ز قانون شده بیرون سرخانه ای از چنگ و ربابی گله بشنو. مؤمن استرابادی (از آنندراج ).نوایی که در پر...
-
قلاش
لغتنامه دهخدا
قلاش . [ ق َل ْ لا ] (ص ) زیرک حیله گر. این کلمه فارسی است زیرا در کلام عرب شین پس از لام وجود ندارد. (اقرب الموارد). مردم بی نام و ننگ و لوند و بی چیز و مفلس و ازکائنات مجرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مکار و میخواره و باده پرست و خراباتی و مقیم ...
-
جحی
لغتنامه دهخدا
جحی . [ ج ُ حا ] (اِخ ) دجین بن ثابت ، مکنی به ابوالغض و مشهور به جحا است . وی از قبیله ٔ فزاره بود ودر اوایل قرن دوم هجری در کوفه میزیست و با ابومسلم خراسانی معاصر بود. حکایات مضحکی از او منقول است . (از ریحانة الادب ج 4 ص 203). نام یکی از اکابر است...