کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راویة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راویة
لغتنامه دهخدا
راویة. [ ی َ ] (اِخ ) جایگاهی است در غوطه ٔ دمشق که قبر ام کلثوم و مدرک بن زیاد فزاری صحابی در آن است . و زیاد نخستین مسلمانی است که در این دیه بخاک سپرده شده است . (از معجم البلدان ).
-
راویة
لغتنامه دهخدا
راویة. [ ی َ ] (اِخ ) حمادبن ابی لیلی شاپوربن مبارک بنی عبیدة دیلمی کوفی غلام بنی بکر وابل ، و معروف به راویة. رجوع به حمادبن میسرةبن المبارک در این لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1ص 252 و الاعلام زرکلی ج 3 و عیون الاخبار ج 2 ص 211 شود.
-
راویة
لغتنامه دهخدا
راویة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راوی . رجوع به راوی شود. || توشه دان و مشک که در آن آب باشد یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظرف آب از چرم . (از غیاث اللغات ). خیک بزرگی که دو دهن داشته باشد یکی بالای سر حیوانات که از آنجا پر کنند و یکی کوچک م...
-
واژههای مشابه
-
راویه کش
لغتنامه دهخدا
راویه کش . [ ی َ / ی ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) اشتر یا ستوری که مشک و خیک آب را حمل کند. مشک کش : و مصر و قاهره را گویند پنجاه هزار شتر راویه کش است که سقایان آب کشند و سقایان که آب بر پشت کشند خودجدا باشند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 56).
-
راویه کشی
لغتنامه دهخدا
راویه کشی . [ ی َ / ی ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل راویه کش . بردن مشک و خیک آب . حمل راویه که مشک و ظرف آب باشد از چرم . رجوع به راویه شود.
-
حماد راویه
لغتنامه دهخدا
حماد راویه . [ ح َم ْ ما ی َ ] (اِخ ) ابن میسرة الشیبانی ، مکنی به ابوالقاسم . یکی از مشاهیر ادبا بود و بسیاری از اشعار عرب را از بر میدانست و از این رو بلقب راویه شهرت یافت . در عصر اموی و عباسی میزیسته و در 165 هَ . ق . درگذشت . صاحب معجم الادباء گ...
-
جستوجو در متن
-
درقع
لغتنامه دهخدا
درقع. [ دُ ق َ ] (ع ص ، اِ) شتر آبکش . (منتهی الارب ). «راویه » از آب . (از اقرب الموارد). راویه کش .
-
جلودی
لغتنامه دهخدا
جلودی . [ ج ُ ] (اِخ ) نام راویه ٔ مسلم . (منتهی الارب ).
-
فاطمة
لغتنامه دهخدا
فاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر زعبل . راویه است . (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
وذاب
لغتنامه دهخدا
وذاب . [ وِ ] (ع اِ) شکنبه ها و روده ها، واحد ندارد. || دسته های راویه و گوشه های آن . || روده هایی که در آنهاشیر میریزند تا فوراً منجمد گردد. (ناظم الاطباء).
-
صفیة
لغتنامه دهخدا
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر شیبة، یکی از صحابیات و راویه ٔ احادیث است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حارثة
لغتنامه دهخدا
حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) راویة است و از علی (ع ) روایت دارد. و ابواسحاق از او روایت کند. رجوع به امتاع الاسماع ص 84 شود.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت فائق . راویة من راویات الحدیث . روت حدیثاً واحداً. (اعلام النساء ج 4 ص 336).