کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راو
لغتنامه دهخدا
راو. (هندی ، اِ) رای . (از رشیدی ). رجوع به رای و را و باده شود.
-
راو
لغتنامه دهخدا
راو. [ وِن ْ ] (ع ص ) راوی . اعلال شده ٔراوی و اسم فاعل از ریشه «روی ». روایت کننده . ج ، راوون و رُواة. (از اقرب الموارد). رجوع به راوی شود.
-
واژههای همآوا
-
رعو
لغتنامه دهخدا
رعو. [ رَع ْوْ ] (ع مص ) رَعوَة. رِعوَة. بازایستادن مرد از کارخود. (ناظم الاطباء). رجوع به رَعوَة شود. || رُعْوْ یا رِعْوْ. پرداختن از جهل و بدی و بازایستادن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَعوَة شود.
-
رعو
لغتنامه دهخدا
رعو. [ رِع ْوْ ] (ع اِ) رَعْوْ. رُعْوْ. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.
-
رعو
لغتنامه دهخدا
رعو. [ رُع ْوْ ] (ع اِ) رَعْوْ. رِعْوْ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.
-
جستوجو در متن
-
فخمنده
لغتنامه دهخدا
فخمنده . [ ف َ م َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه بزند پنبه راو پنبه دانه از آن بیرون آرد. رجوع به فخمیدن شود.
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ] (ع مص ) میرانیدن و هلاک گردانیدن کسی راو نیست گردانیدن . لازم است و متعدی . (منتهی الارب ).
-
مبلص
لغتنامه دهخدا
مبلص . [ م ُ ب َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه فراگیرد همه ٔ مال راو نگذارد چیزی . (از آنندراج ). رجوع به تبلیص شود.
-
تطوس
لغتنامه دهخدا
تطوس . [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) آراستن زن خود راو زینت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خود را چون طاووس آراستن زن . (از اقرب الموارد).
-
جسور
لغتنامه دهخدا
جسور. [ ج ُ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیش آمدن دشمن خود راو دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). دلیر شدن . (المصادر زوزنی ). || عبور کردن شتران از بیابان . || پل ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تخبیب
لغتنامه دهخدا
تخبیب . [ ت َ ](ع مص ) فریفتن کسی را و خیانت کردن و گربزی نمودن با وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فریفتن کسی راو خیانت کردن و افساد با وی . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). بنده ٔ کسی را تباه کردن . (آنندراج ).
-
حدیث معنعن
لغتنامه دهخدا
حدیث معنعن . [ ح َ ث ِ م ُ ع َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی که زنجیره ٔ سند آن مرتب باشد بحیث یروی کل راو عن سابقه بلا انقطاع . حدیثی که عنعنات آن منظم باشد.
-
شقاق
لغتنامه دهخدا
شقاق . [ ش ُ ] (ع اِمص ، اِ) کفتگی رسغ ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکافتن پوست از سرما و جز آن در دو دست و روی . بیماریی باشد ستور راو آن ترکیدگیها باشد بر سر رسغ. (یادداشت مؤلف ).