کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راه و طریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوچه راه
لغتنامه دهخدا
کوچه راه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) راه باریک . (فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان . نظامی .طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست .صائب (از بهار عجم ).
-
نصف راه
لغتنامه دهخدا
نصف راه . [ ن ِ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
نیمه راه
لغتنامه دهخدا
نیمه راه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) وسط راه . در اثنای راه . در بین راه : سواری فرستم به نزدیک شاه بدان تا به پیش آیدت نیمه راه . فردوسی .- امثال : از نیمه راه ضرر برگشتن منفعت است .|| راه سنگ فرش شده . راه پیاده رو. (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) که...
-
یک راه
لغتنامه دهخدا
یک راه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) رونده در یک جاده . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک نوبت . یک بار.
-
آب راه
لغتنامه دهخدا
آب راه . (اِ مرکب ) رهگذر آب .مجرای آب . نهر. جوی . آب راهه . راه آب . آوره . فرخور.
-
پیشاب راه
لغتنامه دهخدا
پیشاب راه . (اِ مرکب ) مجرای بول . (از لغات موضوعه ٔ فرهنگستان ).
-
راه آموختن
لغتنامه دهخدا
راه آموختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راهنمایی کردن . رهنمایی کردن . راهنما شدن . رهنمون شدن . || راه از کسی یاد گرفتن . راهنمایی شدن .
-
راه افکندن
لغتنامه دهخدا
راه افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذر کردن . رفتن راه .- راه افکندن (فکندن ) در جایی ؛ کنایه از راه رفتن . (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) : آن حرم قدس چو واپس فکندراه در اقصای مقدس فکند.امیرخسرو دهلوی (از بهار عجم ).
-
راه برداشتن
لغتنامه دهخدا
راه برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) آغاز به راهروی کردن . آغاز رفتن کردن . راهی شدن . روانه شدن . برفتن درآمدن . رفتن آغازیدن : راه برداشت ، میدوید چو دودسهم زد زآن هوای زهرآلود.نظامی .
-
راه سپردن
لغتنامه دهخدا
راه سپردن .[ س ِ پ َ دَ ] (مص مرکب ) رفتن . شدن . طی کردن راه . نوردیدن راه . پیمودن راه . (از آنندراج ). راه پیمودن . راه بریدن . (ارمغان آصفی ). سلوک . (دهار) (تاج المصادربیهقی ) (ترجمان القرآن ). تسلم . (دهار) : سپاه انجمن شد بدرگاه شاه همه سرفراز...
-
راه سودن
لغتنامه دهخدا
راه سودن . [ دَ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). براه رفتن . طی کردن راه .
-
راه کوبیدن
لغتنامه دهخدا
راه کوبیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) راه کوفتن . رجوع به راه کوفتن شود.
-
راه کوفتن
لغتنامه دهخدا
راه کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راه کوبیدن . راه رفتن . راه سپردن . طی کردن راه . (آنندراج ). || هموارو مستوی کردن راه . تسطیح کردن راه . صاف کردن راه .
-
راه نارفته
لغتنامه دهخدا
راه نارفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نعت مفعولی از راه نارفتن . که راه نرفته باشد. که هنوز راه نرفته است . که هنوز آغاز راهروی نکرده است : راه نارفته کی رسی جایی جای نادیده چون نهی پایی .اوحدی .
-
راه آزماینده
لغتنامه دهخدا
راه آزماینده .[ زْ / زِ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از راه آزمودن . که راه آزماید. که امتحان راه کند. که در پی آزمودن راه باشد. آنکه در راهشناسی آزموده باشد.