کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راه بند 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راه رفتن
لغتنامه دهخدا
راه رفتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) راه روفتن . رفتن راه . پاک کردن راه . تمیز کردن راه : و از پیشتر نامه رفته بود به بوعلی کوتوال تا حشر بیرون کنند و راه بروبند و کرده بودند که اگر بنروفته بودندی ممکن نبودی که کسی بتوانستی رفت . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 5...
-
راه ری
لغتنامه دهخدا
راه ری . [ رَ] (اِخ ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو پیربه به سرتول . دهی است کوهستانی و معتدل ، و سکنه ٔ آن 95 تن میباشد. آب ده از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله دا...
-
جستوجو در متن
-
بند گشودن
لغتنامه دهخدا
بند گشودن . [ ب َگ ُ دَ ] (مص مرکب ) بند برگرفتن . باز کردن بند. بند وا کردن . قید و بند را باز کردن . مقابل بند بستن : ازدست و پای محکوم بند گشودند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیست بند
لغتنامه دهخدا
نیست بند. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) مقابل هست بند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هست بند شود.
-
کتاره بند
لغتنامه دهخدا
کتاره بند. [ ک َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) قداره بند. قمه بند. رجوع به قداره بند شود.
-
ساق بند
لغتنامه دهخدا
ساق بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بند جوراب .
-
غربیل بند
لغتنامه دهخدا
غربیل بند. [ غ َ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه غربیل سازد. غربیل گر. غربال بند. رجوع به غربال بند شود. || غربال بند. فُیوج . کولی . یوت . غرچه . غَرَچی . غربتی . چینگانه . قرشمال . توشمال . لولی . لوری . سوزمانی . کاوُل . کاوول . بکاوُل . کابلی . کاولی . رجو...
-
غربیل گر
لغتنامه دهخدا
غربیل گر. [ غ َ گ َ ] (ص مرکب ) غربیل بند. غربال بند. غربال گر. رجوع به غربیل بند و غربال بند شود.
-
فیل بند دادن
لغتنامه دهخدا
فیل بند دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) پیل بند دادن . (فرهنگ فارسی معین ).به بند کردن . گرفتن پیل . || دشمن را به دام انداختن . || شکست دادن در شطرنج بازی .
-
پنچه بند
لغتنامه دهخدا
پنچه بند. [ پ ُ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) پنجه بند. پیشانی بند. عصابه .
-
بند برگرفتن
لغتنامه دهخدا
بند برگرفتن . [ ب َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بند گشودن . || از بند خلاص کردن . از قید رها کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خصیه بند
لغتنامه دهخدا
خصیه بند. [ خ ُض ی َ / ی ِ ب َ ] (اِ مرکب ) خایه بند. فتق بند. آنچه بدو خصیه را می بندند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کله بند
لغتنامه دهخدا
کله بند. [ ک ُ ل َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کلاه بند. نوعی کلاه در قدیم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
علف هفت بند
لغتنامه دهخدا
علف هفت بند. [ ع َ ل َ ف ِ هََب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هفت بند شود.