کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهی می شود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیمه راهی
لغتنامه دهخدا
نیمه راهی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نیمه راه : رفیق نیمه راهی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
راهی ساختن
لغتنامه دهخدا
راهی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه ساختن . روان کردن . عزیمت دادن . گسیل داشتن : پس آنگاهی جمازه ساخت راهی بر ایشان گونه گونه ساز شاهی ببرد از بهر دختر هرچه بایست یکایک هر چه شاهان را بشایست .(ویس و رامین ).
-
راهی کردن
لغتنامه دهخدا
راهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روانه ساختن . عازم کردن . گسیل داشتن . فرستادن . به رفتن داشتن .- راهی کردن کسی را ؛ روانه ساختن وی . (یادداشت مؤلف ).
-
باغ راهی
لغتنامه دهخدا
باغ راهی . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 42 هزارگزی جنوب باختری ساردوئیه و 20 هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع است . و 28 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خوش راهی
لغتنامه دهخدا
خوش راهی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش رفتاری در اسب و چارپا. راهواری . غیرحرونی . غیرسرکشی با تندروی .
-
بچه ٔ سر راهی
لغتنامه دهخدا
بچه ٔ سر راهی . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ س َ رِ / رْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن طفل که از کوچه برداشته باشند. بچه ٔ کو. آن طفل که پدر و مادرش معلوم نباشد و در کوچه نهاده باشند و کسی بردارد و بزرگ کند. کوی یافت . لقیط.
-
باغ راهی رورک
لغتنامه دهخدا
باغ راهی رورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، که در 97 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 9 هزارگزی خاور راه مالرو ساردوئیه به جیرفت واقع است . و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
معرقة
لغتنامه دهخدا
معرقة. [ م ُ رِ ق َ / م ُ ع َرْ رِ ق َ ] (اِخ ) راهی است به سوی شام که قریش از آن راه می رفتند. (منتهی الارب ). راهی است که به کنار دریا منتهی می شود و قریش از این راه آمد و رفت داشتند. (از معجم البلدان ).
-
عنصل
لغتنامه دهخدا
عنصل . [ ع ُ ص ُ ] (اِخ ) موضعی است در دیار عرب . (از معجم البلدان ).- طریق العنصل ؛ راهی است که ازبصره به یمامه می رود. و گویند آن از راههای بصره است که از دهنا می گذرد. (از معجم البلدان ). رجوع به منتهی الارب ، اقرب الموارد، ناظم الاطباء و عنصلین ...
-
تنگ داریال
لغتنامه دهخدا
تنگ داریال . [ ت َ گ ِ ] (اِخ ) راهی است که از آن طرف قفقاز به تفلیس منتهی می شود و پیش از این تنگ جر، دربند زور و دربند آلانها نیز نامیده می شد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2459، 2589 - 2590 و 2591 شود.
-
مستحیر
لغتنامه دهخدا
مستحیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحارة. راهی در جانب بیابان که دریافت نشود که تا کجا می کشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ابر گران و گرد برگشته ٔ بی باد. (منتهی الارب ). ابر سنگین و سرگردان که بادی ندارد تا آن را براند. (اقرب الموا...
-
میخوارگان
لغتنامه دهخدا
میخوارگان . [ م َ / م ِ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ می خواره . (ناظم الاطباء). باده گساران . شرابخواران . می خواران : گزیدند میخوارگان خواب خوش پرستندگان دست کرده به کش . فردوسی .به می خوارگان ساقی آواز دادفکنده بزلف اندرون تابها. منوچهری .آمد ...
-
مهبل
لغتنامه دهخدا
مهبل . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) زهدان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای بچه اندر شکم . (مهذب الاسماء). بچه دان . || دهان فرج زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دهانه ٔ زهدان . جایی که نره در آن داخل می گردد. (ناظم الاطباء). راه نره در فرج زن . (آنندراج ). در ا...
-
مسدود
لغتنامه دهخدا
مسدود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَدّ. رجوع به سد شود. || بازداشته شده . (از منتهی الارب ). || استوار کرده و اصلاح نموده . || سدشده و بندشده و بسته شده . (ناظم الاطباء). گرفته . بسته . فراز.- مسدود شدن ؛ سد شدن و بند شدن و بسته شدن . (ناظم الاطبا...