کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهگرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهگرای
لغتنامه دهخدا
راهگرای .[ گ ِ ] (نف مرکب ) راه گراینده . راهگذار. راهرو. (ارمغان آصفی ). راهسنج . (بهار عجم ). مسافر و سیاح . (ناظم الاطباء). که بسفر گراید. که بسفر گرایش داشته باشد.که به سیر و سیاحت بگراید. و رجوع به راهگرا شود.
-
جستوجو در متن
-
راهگرا
لغتنامه دهخدا
راهگرا. [ گ ِ ] (نف مرکب ) راهگرای . راهرو. عازم . روان .- راهگرا گردیدن ؛ عازم شدن . روان شدن . روانه گشتن : از لنگرها برآمده بعزم تسخیر قلعه ... بسمت دروازه راهگرا گردیدند. (مجمل التواریخ گلستانه ). و رجوع به راهگرای شود.
-
رهگرای
لغتنامه دهخدا
رهگرای . [ رَ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) رهگرا. راهگرا. راهگرای . راهرو. عازم . (یادداشت مؤلف ) : لشکر افغان و اوزبک که از قزلباش محسوب بودند بعد از قتل نادرشاه رهگرای قندهار گردیدند. (مجمل التواریخ گلستانه ). رجوع به راه گرای شود.
-
راهگیر
لغتنامه دهخدا
راهگیر. (نف مرکب ) رونده . بجانب محلی روان شونده . راهی شونده . رو بجانبی آورنده . راهرو و سالک . (ناظم الاطباء). راهگرای . راهسنج . (بهار عجم ). || مسافر و سیاح . (ناظم الاطباء). مسافر. (آنندراج ). پیچنده ٔ راه و تیزرونده . (رشیدی ) : عزم را چند روز...