کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهط
لغتنامه دهخدا
راهط. [ هَِ ] (اِخ ) جایگاهی است در غوطه ٔ دمشق در سمت خاوری آن بعد از «موج عذراء» در کنار حمص هنگامی که از قصیر بسوی «ثنیة العقاب » بیایی ، جایگاه مذکور در طرف راست واقع شود و برخی آنرا نقعاء راهط نامیده اند:ابوکم تلاقی یوم نقعاء راهطبنی عبدشمس وهی ...
-
راهط
لغتنامه دهخدا
راهط. [ هَِ ] (اِخ ) نام مردی است از قبیله ٔ قضاعة. (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
حره ٔ راهط
لغتنامه دهخدا
حره ٔ راهط. [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی است بنوقریض یا فزاره را.
-
واژههای همآوا
-
راهت
لغتنامه دهخدا
راهت . [ ] (اِخ ) نام رودی به هندوستان و ظاهراً از شعبه های رود گنگ . فرخی در یکی از قصاید خود که در ذکر غزوات و فتوحات سلطان محمود غزنوی در هند است بدین رود اشاره کند و گوید : بیک شبانروز از پای قلعه ٔ سربل برودراهت شد تازیان بیک هنجاربه پیش راه وی ...
-
راحت
لغتنامه دهخدا
راحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر جه...
-
راحة
لغتنامه دهخدا
راحة. [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است در ابتدای سرزمین یمن . (معجم البلدان ج 4).
-
راحة
لغتنامه دهخدا
راحة. [ح َ ] (ع اِمص ) آسایش . راحت . رجوع به راحت شود. || (اِ) پنجه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کف دست . (غیاث اللغات ) : آخر لغت این قدر ندانی کالراحة اندرون پنجه . سعدی (کلیات ، هزلیات چ اقبال ص 1017)|| زمین هموار پست نیک رویاننده گیاه . || گشادی...
-
جستوجو در متن
-
زحمة
لغتنامه دهخدا
زحمة. [ زُ م َ ] (اِخ ) پسر عبداﷲ کلبی ، کشنده ٔ ضحاکست روز مرج راهط. (ترجمه ٔ قاموس ). زحمةبن عبداﷲ کلبی کشنده ٔ ضحاک بن قیس است در جنگ مرج راهط. (ازمنتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
جرشی
لغتنامه دهخدا
جرشی . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) یزیدبن اسود. از تابعان بود. وی مغیرةبن شعبه و گروهی از اصحاب را درک کرد و مردی عابد و پارسا بود و در مرج راهط در گذشت . (از معجم البلدان ).
-
حزیبی
لغتنامه دهخدا
حزیبی . [ ح ُ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به حزیب که نام ولید محمدبن حزیب است ، و اوست که مروان حکم را اسیر و برده ساخت ، در جنگ راهط. (سمعانی ).
-
زحنة
لغتنامه دهخدا
زحنة. [ زُ ن َ ] (اِخ ) نام پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم (زُحْمة) نیز نقل شده است . (از منتهی الارب ). پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج . (ترجمه ٔ قاموس ). حافظ این نام را بامیم «زحمه » ضبط کرد و صواب نیز همانست . صاح...
-
ربیعة
لغتنامه دهخدا
ربیعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) جرشی یا ابن عمرو یا ابن غاز. برحسب روایات مختلف وی از اصحاب حضرت رسول (ص ) و از راویان بشمار میرفت . یعقوب بن شبة گفته است : او در شمار کسانی است که بسال 64هَ . ق . در مرج راهط کشته شدند. (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به الا...