کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهدار
لغتنامه دهخدا
راهدار. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در 12هزارگزی شمال برازجان ، کنار راه شوسه ٔ شیراز به بوشهر. این ده در دامنه ٔ کوه قرار گرفته و هوای آن گرمسیر است . سکنه ٔ آن 433 تن میباشد که همگی به کار کشاورزی میپردازند. آب آ...
-
راهدار
لغتنامه دهخدا
راهدار. (اِخ ) دهی است از دهستان دیر بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع در 112هزارگزی جنوب خورموج و شمال خاوری کوه رنگ . این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن گرمسیر است . مردم آن 122 تن میباشد و همگی بکار کشاورزی اشتغال دارند. آب راهدار از چاه بدست می آید ...
-
راهدار
لغتنامه دهخدا
راهدار. (اِخ ) دهیست از دهستان ایتیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 12هزارگزی باختری راه مسجد سلیمان به هفت گل . دهیست کوهستانی و گرم و سکنه ٔ آن 500 تن میباشد. آب ده از لوله ٔ شرکت نفت تأمین میشود. پیشه ٔ مردم کشاورز...
-
راهدار
لغتنامه دهخدا
راهدار. (اِخ ) دهیست از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری لک لک مرکز دهستان و 28هزارگزی خاوری راه جایزان به آغاجاری . این ده در دشت واقع شده ، هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 400 تن میباشد. آب ده از چشمه تأمین...
-
راهدار
لغتنامه دهخدا
راهدار. (نف مرکب ) راهدارنده . کسی که از طرف دولت مأمورگرفتن مالیات راه است از مسافران . (فرهنگ نظام ). کسی که بمحافظت راهها از طرف حکام مأمور باشد و ضبط خراج امتعه ٔ تجار بکند. (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (آنندراج ). محافظت کننده ٔ طرق و شوارع . (ل...
-
واژههای مشابه
-
بنه راهدار
لغتنامه دهخدا
بنه راهدار. [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
آب انبار
لغتنامه دهخدا
آب انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کازرون ببوشهر میان راهدار و برازجان در 1109100 گزی طهران .
-
رهدار
لغتنامه دهخدا
رهدار. [ رَ ] (نف مرکب ) راهدار. (ناظم الاطباء). گمرکچی . راهبان . (یادداشت مؤلف ) : ز بیم تیغ رهداران بهرام ز ره رفتن نبودش یکدم آرام . نظامی .گاه دزدیم و گهی شحنه و گه دامغاچی گاه رهدار و گهی رهزن و گه طراریم . مولوی .رجوع به راهدار در همه ٔ معانی...
-
راه بند
لغتنامه دهخدا
راه بند. [ ب َ ](نف مرکب ) که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام ). سرراه گیرنده . مانععبورشونده :سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است . نظامی (از رشیدی ).|| راهزن . (ارمغان آصفی ) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن . (...
-
گذربان
لغتنامه دهخدا
گذربان . [ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) راهدار. محافظ راه . (آنندراج ). راه دار. پاسبان . حافظ راه . آنکه باج و خراج راه نزد وی جمع میشود. تحصیلدار راه . (ناظم الاطباء). || ملاح . (آنندراج ).
-
رصدی
لغتنامه دهخدا
رصدی . [ رَ ص َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به رصد. (یادداشت مؤلف ). راهدار و محافظ راه . || باجگیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || عالم هیأت . رصدکننده . راصد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
راهوان
لغتنامه دهخدا
راهوان . (ص مرکب ) راهبان . راهدار. پاسبان راه . (ناظم الاطباء). راهبان ، یعنی پاسبان راه . (از شعوری ج 2 ورق 11). راهبان که به معنی محافظ راه باشد. (آنندراج ). || پاسبان دشمن یا دزد. || باج گیرنده . (ناظم الاطباء).
-
توتغاول
لغتنامه دهخدا
توتغاول . [ ] (ص ، اِ) در تاریخ غازان چ کارل یان ، این کلمه معادل راهدار، گیرنده ٔ عوارض راه از حمل کنندگان کالا آمده است . رجوع به همان کتاب ص 279، 280 و 332 و توتغاولی شود.