کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهب اصفهانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
راهب اصفهانی . [ هَِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: از قریه ٔ زنان از توابع اصفهان است پریشان شده بهند رفت . طبعش خالی از لطف نبود و شعر بسیار به مجموعه ٔ ملاقدرتی اصفهانی نوشته بود این بیت مرا خوش آمد:چنان مکن که ز خاکم غبار برخیزدمباد پرده ام ا...
-
راهب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
راهب اصفهانی . [ هَِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ )صاحب آتشکده آرد: میرزا جعفر طباطبایی از طرف پدر اولاد سیدالمعالی میرزا محمد رفیع نایینی و از جانب مادر از احفاد خلیفه ٔ سلطانی بود. او به بیشتر کمالات موصوف و به حسن اخلاق معروف است و اکثر اوقات نگارنده بشرف صح...
-
واژههای مشابه
-
طین راهب
لغتنامه دهخدا
طین راهب . [ ن ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین مختوم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). طین اصفر است که آن را طین صنم نیز نامند، و کسانی که آن را طین مختوم دانسته اند توهم کرده اند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به طین مختوم شود.
-
ابن راهب
لغتنامه دهخدا
ابن راهب . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوشکر پطرس بن راهب بن اکرم بن مهذب بن شماس قیطی . در فسطاط مصر میزیسته و681 هَ .ق . درگذشته است . کتابی در تاریخ از خلقت آدم تا قضاة بنی اسرائیل و ملوک روم و ظهورمسیح و تاریخ بطارقه و هم تاریخ خلفا تا زمان خویش نوشته...
-
راهب برهمنی
لغتنامه دهخدا
راهب برهمنی . [ هَِ ب ِ ب َ رَ م َ ] (اِخ ) چندربهان ، از شعرا و مصاحبان دولت رای دیوان ترخانیه . رجوع به فرهنگ سخنوران و مقالات الشعراء چ کراچی 1957م . ص 223 و 224 شود.
-
راهب کشمیری
لغتنامه دهخدا
راهب کشمیری . [ هَِ ب ِ ک َ ] (اِخ ) از گویندگان کشمیر. رجوع به روز روشن ص 238 و فرهنگ سخنوران شود.
-
راهب گیلانی
لغتنامه دهخدا
راهب گیلانی . [ هَِ ب ِ ] (اِخ ) قنوجی بخاری گوید: «دیرنشین صنمکده ٔ گیلان است و در ستایش بتان محبوب خوش بیان و شیوازبان » و سپس بیت زیر را از او نقل میکند:چو نخل بی بر اگر فیض من به کس نرسدبرای سوختن آخر به کار می آیم . (از صبح گلشن ص 172).و رجوع به...
-
راهب مروزی
لغتنامه دهخدا
راهب مروزی . [ هَِ ب ِ م َ وَ ] (اِخ ) صبری مروزی . از مردم مرو بود و ابتدا راهب تخلص میکرد. رجوع به صبری مروزی در همین لغت نامه و صبح گلشن ص 247 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 (ماده ٔ صبری مروزی ) و ریحانة الادب ج 2 ص 456 و فرهنگ سخنوران شود.
-
راهب هروی
لغتنامه دهخدا
راهب هروی . [ هَِ ب ِ هََ رَ ] (اِخ ) غضنفر.صبری هروی . که ابتدا راهب تخلص میکرده است . (از الذریعة ج 9 بخش دوم ). و رجوع به راهب مروزی و صبری مروزی در همین لغت نامه شود.
-
راهب آسا
لغتنامه دهخدا
راهب آسا. [ هَِ ] (ص مرکب ) مانند راهب . همچون راهب . مثل راهب : فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .بی چلیپای خم مویت و زنار خطت راهب آسا همه تن سلسله ور باد مرا.خاقانی .
-
ابوجریج راهب
لغتنامه دهخدا
ابوجریج راهب . [ اَ ؟ ] (اِخ ) ابن ابی اُصیبعه او را از اطبای صدر اسلام می شمرد و رازی در حاوی و ابن بیطار در 25 موضع از کتاب مفردات در شرح دند و اقسام وی نام او برده اند.
-
بلسان راهب
لغتنامه دهخدا
بلسان راهب . [ ب َ ل ِ ن ِهَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلول الکلی جوهر حسن لبه . میعه ٔ سائله . صبر، و بم تلو. برای التیام جراحات و قرحه ها بکار میرود. (از دایرة المعارف فارسی ).
-
جستوجو در متن
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزاجعفربن احمد، متخلص به راهب شاعر. متوفی بسال 1066 هَ . ق . او را دیوان شعریست بزبان فارسی که دارای شش هزار بیت است . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ص 255). و رجوع به راهب شود.