کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهبة
لغتنامه دهخدا
راهبة. [ هَِ ب َ ] (اِخ ) به روایت شیرویه پسر شهردار در کتاب «التجلی فی المنامات » نام زن پارسایی بوده است که در هنگام مرگ روی بسوی آسمان کرد و گفت : ای آنکه اعتماد من بر تست در زندگی و مرگم ، مرادر دم مرگ خوار نگردان و در گور دچار وحشت مساز. پس آنگا...
-
راهبة
لغتنامه دهخدا
راهبة. [ هَِ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راهب . زن ترسای پارسا و گوشه نشین . (ناظم الاطباء). || زن عابد و گوشه نشین . ج ، راهبات . رواهب . (از اقرب الموارد). مؤنث راهب . زنی که از مردم ببرد و برخدای روی آرد و در دیر خود بعبادت خدای بپردازد. ج ،راهبات . ر...
-
جستوجو در متن
-
رواهب
لغتنامه دهخدا
رواهب . [ رَ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راهِبة. راهبات . (اقرب الموارد). رجوع به راهبة شود.
-
ژرترود
لغتنامه دهخدا
ژرترود. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیسه ) نام راهبه ٔ نیول در برابان . دختر پپن دُلاندن . ذکران وی 17 مارس است .
-
باهیة
لغتنامه دهخدا
باهیة. [ ی َ ] (اِخ ) نام زنی از متعبدات به روایت روض الریاحین . ولی نام این زن در شدالازار راهبة آمده است . و رجوع به شدالازار ص 34 شود.
-
پاراک له
لغتنامه دهخدا
پاراک له . [ ل ِ ] (اِخ ) صومعه ای که آبِلارنزدیک نوژان سورسن بساخت و هلوئیز راهبه ٔ آن بود.
-
راعی الصالح
لغتنامه دهخدا
راعی الصالح . [ عِص ْ صا ل ِ ] (اِخ ) مؤسسه ای است که راهبه ها بسال 1836 م . در فرانسه تأسیس کرده اند و در آن بتربیت دختران بویژه اصلاح مفاسد اخلاقی آنان میپردازند. این مؤسسه در مصر و لبنان دارای آموزشگاهها و باشگاههایی میباشد. (از اعلام المنجد).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن راهبة. وی طبیب المتقی خلیفه ٔ عباسی بود و نزد او احترام و اکرامی خاص داشت . او بهمراهی بختیشوع و أتوش و ثابت بن سنان بن ثابت ، طبابت المتقی را عهده دار بود. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 235).
-
ادیث
لغتنامه دهخدا
ادیث . [ اِ ] (اِخ ) (سَنت ...) شاهزاده خانم انگلیسی دختر ادگار پادشاه انگلستان (از غیر زن مشروع خود). دو بار پس از مرگ پدر و برادر تاج و تخت انگلستان بدو خواستند داد و وی نپذیرفت و چون راهبه ای در صومعه معتکف گشت و انگلیسان او را مقام قدیس دهند (961...
-
اسپازیا
لغتنامه دهخدا
اسپازیا. [ اَ ](اِخ ) معشوقه ٔ یونانی کورش کوچک ، که جزو غنائم بدست اردشیر دوم افتاد و در قصر سلطنتی بسر میبرد. روزی که اردشیر پسر خود داریوش را جانشین و ولیعهد خویش قرار داد، بنا بعادت ایران قدیم که در این روز ولیعهد هر چیز که از شاه بخواهدباید مجری...
-
زباء
لغتنامه دهخدا
زباء. [ زَب ْ با ] (ع ص ) مؤنث ازب . زن بسیارموی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن درازموی . (آنندراج ). زن که بر ابروان و دستان و بازوان موی فراوان دارد. (تاج العروس ). رجوع به زب شود. || مجازاً، داهیه ٔ سخت و منکر. و این مجاز است مأخوذ از معنی ...
-
باکانت
لغتنامه دهخدا
باکانت . (اِخ ) نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند. اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند. این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد. در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام ، دسته های ان...
-
راهب
لغتنامه دهخدا
راهب . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) اسم فاعل از رهبة و دیگر مصادر «ر ه ب ». (از اقرب الموارد). ترسنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 3).خائف . (ناظم الاطباء): هو راهب من اﷲ؛ ای خائف . (ناظم الاطباء). || مُقدَّس . (منتهی الارب ). || زاهد و گوشه نشین . ج ، ...
-
خداوند
لغتنامه دهخدا
خداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) رب . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). نامی از نام های الهی . خدا. خدای . پروردگار. اﷲتعالی : چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت . رودکی .جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتو بر افدستا. دقیقی .س...