کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رامتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رامتین
لغتنامه دهخدا
رامتین . (اِخ ) نام دهی بوده در بخارا. نرشخی در تاریخ بخارا گوید: رامتین کهندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و در بعضی کتب آن دیه را بخارا خوانده اند و از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آنکه بخارا شهر شد پادشاهان زمستان ...
-
رامتین
لغتنامه دهخدا
رامتین . (اِخ ) واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز و برخی وی را با رام (رامین ) عاشق ویس یکی دانسته اند:خوشتر آید روز جنگ آواز کوس او را بگوش زآنکه مستان را سحرگه بانگ چنگ رامتین . فرخی .حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس بازنشناسد کسی بربط ز چنگ رام...
-
جستوجو در متن
-
رامیتنی
لغتنامه دهخدا
رامیتنی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به رامیتن که نام قصبه ای است در بخارا. و رجوع به رامتین شود.
-
رامی
لغتنامه دهخدا
رامی . (اِخ ) رام . رامتین . همان رام عاشق ویس که واضع چنگ است . (از فرهنگ رشیدی ). نام شخصی که واضع چنگ بوده و آن سازیست . (برهان ) (ناظم الاطباء).رجوع به رام و رامتین (عاشق ویس - واضع چنگ ) شود.
-
اضبع
لغتنامه دهخدا
اضبع. [ اَ ب ُ ] (اِخ ) موضعی است بر طریق حاج بصره بین رامتین و امرة. (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
-
رامینه
لغتنامه دهخدا
رامینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) رام . رامین . نام رامین است عاشق ویس . (از برهان ). همان رام عاشق ویس و واضع چنگ است . (از فرهنگ رشیدی ). و رجوع به رام و رامین و رامتین در همین لغت نامه شود.
-
رامیتن
لغتنامه دهخدا
رامیتن . [ ت َ ] (اِخ ) رامیثن . نام قصبه ای است بزرگ از ولایت بخارا، معمور و آباد و از آنجاست خواجه علی رامیتنی که او را خواجه ٔ عزیزان گویند. (آنندراج ) (از برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 11) (انجمن آرا) (رشیدی ) (از ناظم الاطباء). این کلمه در معجم البل...
-
علی رامتینی
لغتنامه دهخدا
علی رامتینی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) وی شاعر و از اهالی رامتین که از مضافات بخارا است بود و سپس به خوارزم رفته در آنجا درگذشت . شرح حال و قسمتی از اشعار او در مجمعالفصحاء آمده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 756 بنقل از مجمعالفصحاء ج 1 ص 338).
-
رامی
لغتنامه دهخدا
رامی . (ص نسبی ) منسوب است به رامة که شهری است ببادیة. (منتهی الارب ). || منسوب است به قریه ٔ رام که نام دیگر رامتین است . (از شعوری ج ص 2 ورق 16). || منسوب است به رامهرمز که شهریست . (از منتهی الارب ) (از درةالغواص حریری ). (از ناظم الاطباء). || این...
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) نام شخصی است که ساز جنگ (چنگ )را وضع کرده است . (برهان ). و او را ارام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج ) : در دل او تاب مهر، در لب او آب لطف باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار. فخرالدین مبارکشاه .راه حزین در لب و آ...
-
چنگ ارم
لغتنامه دهخدا
چنگ ارم . [چ َ گ ِ اِ رَ ] (اِخ ) اِرَم نام شخصی است که ساز چنگ را وضع کرده است . (برهان ). و او را آرام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج ) : دردل او تاب مهر در لب او آب لطف باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار. فخرالدین مبارکشاه .رجوع به ا...
-
غجدوانی
لغتنامه دهخدا
غجدوانی . [ غ ُ دَ ] (اِخ ) نام وی عبدالخالق و از مشاهیر متصوفه ٔ قرن 6 هَ . ق . است . صاحب نفحات می نویسد: اتفاق روش ایشان در طریقت حجت است و مقبول همه ٔ فرقه اند علی الدوام در راه صدق و صفا و متابعت شرع و سنت مصطفی (ص ) و مجانبت و مخالفت اهل بدعت و...
-
رامش
لغتنامه دهخدا
رامش . [ م ِ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال بخارا. (از معجم البلدان ج 4) : و در مقابله ٔ وی [ افراسیاب ] دیهی بنا کرد [ کیخسرو ] و آن دیه را رامش [ رامتین ] نام کرد و رامش برای خوشی او نام کردند و هنوز این دیه آبادان است و در دیه رامش آتشخانه نهاد و م...
-
رام
لغتنامه دهخدا
رام . (اِخ ) نام واضع ساز چنگ چون در اصل فرس رام بمعنی خوش آمده و آن بسیار عیاش بوده و او را رام گفته اند و او را رامتین و رامتینه نیز گفته اند. (آنندراج ). (انجمن آراء). نام شخصی که واضع ساز چنگ بوده .(منتخب اللغات ) (برهان ) (از لغت محلی شوشتر) (از...