کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رافضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رافضی
لغتنامه دهخدا
رافضی . [ ف ِ ] (اِخ ) منسوب به گروهی از لشکر زیدبن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقه ٔ سنی هر شیعه رافضی است . چه ، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است . (فرهنگ نظام ) : گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این راجز رافضی نگوید کاین رافضی است ...
-
رافضی
لغتنامه دهخدا
رافضی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب به رافضة. و رافضة گروهی از لشکری که سردار خود را بگذارند. (از المنجد) (آنندراج ). و رجوع به رافضة شود.
-
رافضی
لغتنامه دهخدا
رافضی . [ ف ِ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رافضة که جماعتی از شیعیانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رافضیة
لغتنامه دهخدا
رافضیة. [ ف ِ ضی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث رافضی . رجوع به رافضی شود.
-
زادمهران
لغتنامه دهخدا
زادمهران . [ م ِ ] (اِخ ) یکی از محله های ری بوده است : نه هر که از محلتهای ری ساکن زادمهران ... باشد رافضی بود. (کتاب النقض رازی ص 105).
-
رافضون
لغتنامه دهخدا
رافضون . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رافض . (المنجد). ج ِ رافض بمعنی شیعه . (از عیون الاخبار). رجوع به رافضی شود.
-
گورپرست
لغتنامه دهخدا
گورپرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که گور را پرستد و ستایش کند. علاقه مند به گور (قبر) : از هفتادواَند فرقه ٔ اسلام مذهبی واهیتر و مقالتی رکیک تر از مذهب رافضی نیست و... همه گورپرست باشند و همچون دخترکان که لعبت بیارایند رافضی گورخانه بیاراید و منقش کند...
-
فاروث
لغتنامه دهخدا
فاروث .(اِخ ) قریه ای بزرگ بر کرانه ٔ دجله بین واسط و مدار،که بازاری دارد و مردم آن رافضی اند. (معجم البلدان ). گمان میرود همان فاروت باشد. رجوع به فاروت شود.
-
عونی
لغتنامه دهخدا
عونی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عون ، و آن لقب شاعری بود رافضی که سب صحابه میکرد، و گویند به امر عمربن عبدالعزیز وی را زدند تا درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قمار
لغتنامه دهخدا
قمار. [ق َم ْ ما ] (ع ص ) قمارباز : و گویند خلفاء و ائمه و شهیدان و غازیان اسلام و علماء و زهاد که نه رافضی باشند همه را در دوزخ اندازند و موالیان خود را از غالیان و رافضیان ببهشت فرستند اگر چه قمّار وخمّار و بی نماز بوده باشند. (نقض الفضائح ص 293).
-
کنب
لغتنامه دهخدا
کنب . [ کُمْب ْ ] (اِخ ) شهر قم مرادف کم . (فرهنگ رشیدی ). نام شهر قم است که نزدیک به کاشان باشد. (برهان ). شهر قم . (انجمن آرا) : تو بدان خدای بنگر که صد اعتقاد بخشدز چه سنی است مروی ز چه رافضی است کنبی . مولوی (از فرهنگ رشیدی ).
-
رزان
لغتنامه دهخدا
رزان . [ رَ ] (اِخ ) گویا نام یکی از دروازه های طابران یا طبران مرکز طوس بوده است . در چهارمقاله آمده : جنازه ٔ فردوسی به دروازه ٔ رزان بیرون همی بردند در آن حال مذکری بود در طبران تعصب کرد و گفت من رها نکنم تا جنازه در گورستان مسلمانان برند که او را...
-
قنب
لغتنامه دهخدا
قنب . [ قُمْب ْ ] (اِخ ) ظاهراً تصحیفی از شهر قم است و منسوب بدان قنبی است . مولانا جلال الدین رومی در دیوان شمس گوید : تو بدان خدای بنگر که صد اعتقاد بخشدز چه سنی است مروی ، ز چه رافضی است قنبی . مولوی .رجوع به دیوان شمس تبریزی شود.
-
طاق تاجکی
لغتنامه دهخدا
طاق تاجکی . [ ق ِ ج َ ] (اِخ ) ظاهراً نام طاقی و دروازه ای بوده است به ری چه در کتاب النقض آمده است : و در شهر ری خادم و ابوالقاسم عبودیه و ابوالقاسم شوّاء و غیرهم که امیر قجقرشان بطاق تاجکی برآویخت همه رافضی بودند. (النقض ص 85) و در ص 89 همان کتاب آ...