کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راغم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راغم
لغتنامه دهخدا
راغم . [ غ ِ ] (ع ص ) راغم انف یا راغم الانف ؛ ذلیل . ج ، رُغُم ُ الاْ ُنوف : لنا الفضل فی الدنیا وانفک راغم ٌ. (از اقرب الموارد). کسی که بینی او بکثافت مالیده شده باشد. || در اصطلاح امروزی به کسی گویند که در کار یا مطلب مورد علاقه و اشتیاق خود بسختی...
-
واژههای همآوا
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ ] (اِخ ) شهری که به بنی ابن یامین تعلق داشت . و موقعش معلوم نیست . (قاموس کتاب مقدس ).
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ ] (اِخ ) عثمانی . مصطفی افندی . از خطاطان نامی عثمانی و شاگرد یدی قلعه لی بود که بسال 1181 هَ . ق . درگذشت و در گورستان مرکز افندی بخاک سپرده شد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ ] (اِخ ) محمد حسین متخلص به راقم و ملقب به افضل الشعراء شیرین سخن خان ، او مؤلف فرهنگ فارسی «بحر عجم » میباشد که بسال 1268 هَ . ق . بتألیف آن آغاز کرده است . (از مقدمه ٔ فرهنگ فارسی معین ص 43).
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ ] (اِخ ) مردی ازنسل یهودا و از بنی حبرون بود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از سلاطین مدیان که بنی اسرائیل ایشان را بقتل رسانیدند. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) نویسنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (از منتهی الارب ).محرر کتاب . (ناظم الاطباء). محررنامه . کاتب . راسم .- راقم الحروف . رجوع به راقم حروف شود.- راقم حروف یا راقم الحروف ؛ من نویسنده . (یادداشت مؤلف ). نویس...
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم . [ ق ِ] (اِخ ) مردی از نسل مسنی . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
راقم
لغتنامه دهخدا
راقم .[ ق ِ ] (اِخ ) آناطولی . از قاضی عسکرهای آناطول بوده و در سال 1241 هَ . ق . درگذشته و در جوار زنجیرلی قپو بخاک سپرده شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
جستوجو در متن
-
داغم
لغتنامه دهخدا
داغم . [ غ ِ ] (ع ص ) داغم ٌ راغم ، از اتباع است . رجوع به دغم شود.
-
مراغمة
لغتنامه دهخدا
مراغمة. [ م ُ غ َ م َ ] (ع مص ) از کسی بریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88) (زوزنی ). با کسی خشم گرفتن و از میان قومی بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). جدائی کردن . (منتهی الارب ). دوری گزیدن از کسی : راغم القوم ؛ نابذهم و هاجرهم و عاداهم ، و راغم اَباه ُ...
-
درد دل کردن
لغتنامه دهخدا
درد دل کردن .[ دَ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زاری کردن . (غیاث ). زاری نمودن و درد دل گفتن و خالی کردن . (از آنندراج ).اندمه نزد کسی داشتن . گفتن و شرح کردن کسی دیگری راغم و اندوه و ناگواری های زندگی خود یا پیش آمدن ناملائمی را. غمهای خود را برای دوست...
-
بی کرانه
لغتنامه دهخدا
بی کرانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بی کران . ابدی . نامتناهی . (از یادداشت مؤلف ). || نامحدود. بی حد. بی کران : سال تو خجسته و ایام تو سعیدعمر تو بی کرانه و عز تو جاودان . فرخی .و هیچکس را از مخلوقات بقاء جاودانه و عمر بی کرانه مسلم نیست . (قصص ...