کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راغب یزدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راغب یزدی
لغتنامه دهخدا
راغب یزدی . [ غ ِ ب ِ ی َ ] (اِخ ) نامش محمد سعید یزدی مال میری است . و بر طبق نوشته ٔ آتشکده ٔ یزدان ص 290 به هند مسافرت کرده و همانجا درگذشته است . او را دیوانی است و شرح حال و آثارش در کتاب مذکور آمده است . (از الذریعة ج 9 بخش دوم ص 349).
-
واژههای مشابه
-
راغب اردبیلی
لغتنامه دهخدا
راغب اردبیلی . [ غ ِ ب ِ اَ دَ ] (اِخ ) اسمش میریوسف و خود سیدی عاشق پیشه بود. گویند در حین وفات معشوق را در بالین یافته این شعر از مطلع خاطرش تافته بعالم بقا شتافته :ای دل قرار گیر نه وقت طپیدن است ای دیده خون مبار که هنگام دیدن است می در قدح کنید ح...
-
راغب اسکندر
لغتنامه دهخدا
راغب اسکندر. [ غ ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) وکیل دادگستری بود. او راست : «الاثر الذهبی للمرحوم عطیه بک وهبی » که شامل تحقیقات اوست و از مقالات و خطبه هایی که در علم و ادب و تاریخ و آثار و تربیت زنان نوشته گردآوری شده است . (از معجم المطبوعات ص 132).
-
راغب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
راغب اصفهانی . [ غ ِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از مشاهیر علمای عامه . کتاب احتجاج القرآن از تألیفات اوست . وی در 399 هَ . ق . درگذشت . نام و مشخصات دیگرش معلوم نشد و محتمل است که راغب نام او باشد. (از ریحانة الادب و قاموس الاعلام ترکی ج 3). چون در مآخذ دی...
-
راغب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
راغب اصفهانی . [ غ ِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ )ابوالقاسم حسین بن محمدبن مفضل بن محمد معروف به راغب اصفهانی ، از استادان لغت و عربی و حدیث و شعر و نویسندگی و اخلاق و حکمت و کلام میباشد که امام فخر رازی در اساس التقدیس او را با غزالی برابر دانسته و یکی از ائم...
-
راغب افندی
لغتنامه دهخدا
راغب افندی . [ غ ِ اَ ف َ ] (اِخ ) ازشعرای اخیر عثمانی است . در تاریخ 1266 هَ . ق . سمت ملایی و آخوندی شام را داشته است . بیت زیر از اوست :وصلت یار ایچون اغیاره مدارا ایله رزهرایچر عاشق دلخسته شفا نیتنه .(برای رسیدن بوصلت یار با اغیار مدارا میکند - ع...
-
راغب السباعی
لغتنامه دهخدا
راغب السباعی . [ غ ِ بُس ْ س ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن صالح سباعی . از متصوفان مصر بود و در دانشگاه الازهر تحصیلات خود را بپایان رسانید. قصیده ٔ غرایی درطریقه ٔ خلوتیه دارد که یک مصراع مطلع آن این است :«بدأت ببسم اﷲ و الحمد معلناً».(از اعلام زرکلی چ 2 ج...
-
راغب پاشا
لغتنامه دهخدا
راغب پاشا. [ غ ِ ] (اِخ ) از وزرای بنام عثمانی بود که بسمت سفارت عثمانی در فرانسه و ایران و آنگاه به نیابت نخست وزیری منصوب گشت ، پس از آن در عهد سلطان مصطفی خان چهارم بمقام وزارت رسید. وی بیشتر دوران زندگی خود را در تبعید بسر برد و در سال 1244 هَ . ...
-
راغب پاشا
لغتنامه دهخدا
راغب پاشا. [ غ ِ ] (اِخ ) نام او محمد و به قوجه راغب (راغب پیر) بیشتر مشهور بوده است . او از اعاظم و بزرگان ادبا و شعرا بود و به مقام نخست وزیری نیز رسید. راغب بسال 1110 هَ . ق . در استانبول متولد شد و چون پدرش از نویسندگان بود و خود نیز استعداد طبیع...
-
راغب تبریزی
لغتنامه دهخدا
راغب تبریزی . [ غ ِ ب ِ ت َ ] (اِخ ) نامش کلب حسین بود و دارای دیوانی است . برخی از آثار او در «نگارستان سخن » و «آتشکده ٔ آذر ص 29» آمده است . در کتاب ، دانشمندان آذربایجان ص 157» و «روز روشن ص 235» نیز بنقل از مجمعالخواص از راغب ذکری رفته است ولی د...
-
راغب تبریزی
لغتنامه دهخدا
راغب تبریزی . [ غ ِ ب ِ ت َ ] (اِخ ) نامش کلب علی و خود از شاعران تبریز بود و بر طبق نوشته ٔ «دانشمندان آذربایجان ص 157» پس از کشتار تبریز بگیلان مهاجرت کرد و بدربار خان احمد پادشاه گیلان پیوست ، ولی پس از مدتی در ضمن قصیده ای او را هجو کرد. دیوان شع...
-
راغب خادم
لغتنامه دهخدا
راغب خادم . [ غ ِ دِ ] (اِخ ) خادم راضی باللّه خلیفه ٔ عباسی و بسیار موردتوجه و اعتماد وی بود. رجوع به فهرست الاوراق شود.
-
راغب شدن
لغتنامه دهخدا
راغب شدن . [ غ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رغبت کردن . متمایل شدن . مایل گشتن . علاقه مند شدن : راغب دنیا مشو که هیچ نیرزدهردو جهان پیش چشم همت عالی .سعدی .
-
راغب شیرازی
لغتنامه دهخدا
راغب شیرازی . [ غ ِ ب ِ ] (اِخ ) کلب حسین بیگ از اهل شیراز بود و این شعر از اوست :صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی این هم که جوابی ننویسند جوابیست .(از آتشکده ٔ آذر چ بمبئی ص 30).