کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راعن
لغتنامه دهخدا
راعن . [ ع ِ ] (ع ص ) فاسد و زشت . || احمق و نادان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). رجوع به راعنا و راعناگوی شود.
-
واژههای همآوا
-
رعان
لغتنامه دهخدا
رعان . [ رِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است در بین صفرا و ینبع و در آنجا چشمه و نخل است . (از معجم البلدان ).
-
رعان
لغتنامه دهخدا
رعان . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَعن به معنی بینی ساره ٔ کوه . (آنندراج ). ج ِ رعن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دماغه ٔ کوه بلند. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
راعنا
لغتنامه دهخدا
راعنا. [ ع ِ ] (ع فعل امر / ص )کلمه ٔ امر، ای ارعنا سمعک ؛ یعنی گوش خود را به من دار. (ناظم الاطباء). || بمعنی مراقبت است ای راقبنا و انتظرنا. و هرگاه آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله بیان علمی میفرمود عرض میکردند راعنا یا رسول اﷲای راقبنا و انتظرنا حتی نفه...
-
زباء
لغتنامه دهخدا
زباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) نام دختر پادشاه حیره است که تا خدیمه قاتل پدر خود را نکشت موی زهار نکند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نام ملکه ٔ جزیره که یکی از ملوک طوائف و صاحبه ٔ جذیمه بود. (منتهی الارب ). زبا نام دختر پادشاه حیره که در غایت حسن و لطافت...