کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راضی گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راضی گردیدن
لغتنامه دهخدا
راضی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خشنود شدن . خرسند گردیدن . قانع شدن . تن در دادن . رجوع به راضی گشتن و راضی شدن شود.
-
واژههای مشابه
-
نیم راضی
لغتنامه دهخدا
نیم راضی . (ص مرکب ) آنکه نیک راضی و خشنود نباشد. (ناظم الاطباء).
-
راضی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
راضی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از اصفهان بود علاوه بر شعر در هنر نقاشی نیز استادی چیره دست و نامی بشمار میرفت و به «زمانای نقاش » معروفیت داشت . او در سال 1112 هَ . ق . در قید حیات بود. مثنوی و دیوانی از وی باقی مانده و بیت زیر...
-
راضی باللّه
لغتنامه دهخدا
راضی باللّه . [ بِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن المقتدربن المعتضد، از خلفای عباسیان بود و با او در سال 322 هَ . ق . بیعت کردند. صاحب تجارب السلف گوید: وی شاعر و فصیح و ذکی و عاقل و متفردشد بچیزها که قبل از او هیچ خلیفه آن نداشت یکی آنکه اشعار او ...
-
راضی تبریزی
لغتنامه دهخدا
راضی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) محمدرضا تبریزی . از تبریزیان ساکن عباس آباد بود و زرگری می کرد. مدتی در هندبسر برد آنگاه به تبریز بازگشت و باز به هند رفت . نصرآبادی گوید: شعر نیکو میگفت . ابیات زیر از اوست :جان گر از سینه ٔ ما شاد برون می آیدکی خیال...
-
راضی داشتن
لغتنامه دهخدا
راضی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) خشنودساختن . خرسند کردن . راضی ساختن : چه دارم تا ترا راضی توانم داشتن جانادر اینصورت اگر خوش میشوی آزردنم اولی .آزرد اکبرآبادی (از ارمغان آصفی ).
-
راضی ساختن
لغتنامه دهخدا
راضی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) قانع کردن . وادار بقبول کردن . مجبور بپذیرش ساختن . جلب رضای کسی کردن : راضی بغم جداییم خواهی ساخت بیگانه بآشناییم خواهی ساخت . بهار آملی (از ارمغان آصفی ).- تقنیع ؛ راضی ساختن کسی را: قنعه تقنیعاً. (منتهی الارب ).
-
راضی قزوینی
لغتنامه دهخدا
راضی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) سید راضی قزوینی . فرزند سید صالح بن مهدی بن رضا حسینی قزوینی نجفی . که با پدرش ساکن بغداد بود و خود پیش از پدر پیرش بسال 1287 هَ . ق . در مسافرت تبریز در آن شهر درگذشت . او از شعرای مشهور عصر خود بود. برخی از اشعار ...
-
راضی کردن
لغتنامه دهخدا
راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن : همگنان را راضی کردم مگر حسود را.(گلستان ).مرا ببند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سر رشته در رضای تو ...
-
راضی کشمیری
لغتنامه دهخدا
راضی کشمیری . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) احسن اﷲخان ملقب به فصاحت خان و معروف به راضی کشمیری . ازطایفه ٔ قاضیخان کشمیری است . او شاگرد عبدالغنی قبول بوده و همینکه بدهلی آمده در خدمت محمدشاه کارش بالاگرفته و بنا بنوشته ٔ «روز روشن ص 233 و 234» در دهه ٔپنجم قر...
-
راضی نامه
لغتنامه دهخدا
راضی نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ٔ رضائیت که شخص مدیون (کذا) و یا مظلوم میدهد و در آن ابرای ذمه ٔ خود را از دین و یا از ظلمی که درباره ٔ وی شده است میرساند. (ناظم الاطباء). ظاهراً ناظم الاطباء در تداول عام برخی از نواحی چنین ترکیبی را شنیده...
-
قاضی راضی
لغتنامه دهخدا
قاضی راضی . (اِخ ) ابن قاضی مسعود از شعرا و دانشمندان است که دراکثر علوم تسلط داشت . وی سفری به هندوستان کرد و ازعنایات اکبرشاه برخورداری یافت . این بیت او راست :بر من شب هجران تو رحم است که چون شمعمیسوزم و جان میدهم و چاره ندارم .(از قاموس الاعلام ت...
-
جستوجو در متن
-
خورسند گردیدن
لغتنامه دهخدا
خورسند گردیدن . [ خوَرْ / خُرْ س َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خرسند گردیدن . شاد شدن . خورسند شدن . (یادداشت مؤلف ). || قانع و راضی گردیدن .