کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راضی شد به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم راضی
لغتنامه دهخدا
نیم راضی . (ص مرکب ) آنکه نیک راضی و خشنود نباشد. (ناظم الاطباء).
-
راضی داشتن
لغتنامه دهخدا
راضی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) خشنودساختن . خرسند کردن . راضی ساختن : چه دارم تا ترا راضی توانم داشتن جانادر اینصورت اگر خوش میشوی آزردنم اولی .آزرد اکبرآبادی (از ارمغان آصفی ).
-
راضی ساختن
لغتنامه دهخدا
راضی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) قانع کردن . وادار بقبول کردن . مجبور بپذیرش ساختن . جلب رضای کسی کردن : راضی بغم جداییم خواهی ساخت بیگانه بآشناییم خواهی ساخت . بهار آملی (از ارمغان آصفی ).- تقنیع ؛ راضی ساختن کسی را: قنعه تقنیعاً. (منتهی الارب ).
-
راضی کردن
لغتنامه دهخدا
راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن : همگنان را راضی کردم مگر حسود را.(گلستان ).مرا ببند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سر رشته در رضای تو ...
-
راضی نامه
لغتنامه دهخدا
راضی نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ٔ رضائیت که شخص مدیون (کذا) و یا مظلوم میدهد و در آن ابرای ذمه ٔ خود را از دین و یا از ظلمی که درباره ٔ وی شده است میرساند. (ناظم الاطباء). ظاهراً ناظم الاطباء در تداول عام برخی از نواحی چنین ترکیبی را شنیده...
-
جستوجو در متن
-
استفانوس
لغتنامه دهخدا
استفانوس . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از خدمه ٔ اسکندر که خوش آواز و مضحک و کریه المنظر بود. روزی آتنوفان خادم دیگر اسکندر به اسکندر گفت : بدن این حیوان (استفانوس ) را به نفت بیالائیم ، اگر مشتعل شد و نتوانستیم آنرا خاموش کنیم ، معلوم خواهد شد که اثرات نف...
-
بعینها
لغتنامه دهخدا
بعینها. [ ب ِ ع َ ن ِ ] (ع ق مرکب ) بعینه . عیناً. رجوع به بعینه شود : فتح و ظفرما را بوده لشکر اعدا مقهور و مکسور شوند و حال بعینها همان بود مگر آنکه شهزاده زود بصلح درآید و راضی شد. (تاریخ غازانی چ 1358 هَ . ق . انگلستان ص 63).
-
ناخدای یزدی
لغتنامه دهخدا
ناخدای یزدی . [ خ ُ ی ِ ی َ ] (اِخ ) احمد ناخدا از تاجران یزد بود و چون در کار تجارت ورشکست شد به شاعری پرداخت و مورد التفات امیر غیاث الدین فرمانروای بندر سورت قرار گرفت و به نوائی رسید و عزیمت سفر حج کرد و چون به مکه رسید درگذشت به سال 1083. (از تا...
-
ابن مخلد
لغتنامه دهخدا
ابن مخلد. [ اِ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سلیمان بن حسن ، فرزند حسن بن مخلد. از سال 301 تا 311 هَ .ق . کاتب دیوان خلافت بود. آنگاه که بجمادی الاولای 318 ابن مقله معزول شد مقتدر وزارت به سلیمان داد و در رجب 319 عزل شد و در 324 راضی خلیفه او را بجا...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) بریدی . یکی از سرداران خلفای عباسی . وی در بصره با بجکم اظهار خلاف کرد. بجکم توزن را بمقابله ٔ وی فرستاد و توزن در جنگ با ابوعبداﷲ بریدی شکست یافت و بجکم خود بمقاتله بریدی شتافت و در راه بدست غلامی کرد کشته شد و ام...
-
ابن فرات
لغتنامه دهخدا
ابن فرات .[ اِ ن ُ ف ُ ] (اِخ ) ابوالفتح فضل بن ابی الخطاب جعفربن محمد. از مشاهیر کُتّاب . به سال 320 هَ .ق . مقام وزارت مقتدر خلیفه یافت و چون خلیفه مقتدر کشته شد بزمان قاهر دیوان کتابت با او بود و در زمان راضی باﷲوالی و عامل خراج مصر و شام شد و باز...
-
پرتیناکس
لغتنامه دهخدا
پرتیناکس . [ پ ِ ] (اِخ ) پوبلیوس هلویوس . امپراطور روم . مولد وی ویلامارتیس (لیگوری ) در 126 و وفات در 193م . وی نخست معلم کتّاب بود و سپس در شمار لشکریان درآمد و در جنگ با اشکانیان (پارت ها) مشهور شد و در دوره ٔ مارک اورِل و کُمُد بمقامات بزرگ رسید...
-
مقصر
لغتنامه دهخدا
مقصر. [ م َ ص َ / م َ ص ِ ] (ع اِ) شبانگاه و آمیزش تاریکی و روشنایی شبانگاه . مقصرة. ج ، مقاصر و مقاصیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شبانگاه . (از اقرب الموارد). || کمتر و ناتمام و کوتاه تر. (ناظم الاطباء). رضی فلان بمقصر مماکان یحاول ؛...
-
عاضد
لغتنامه دهخدا
عاضد. [ ض ِ ] (اِخ ) (الَ ...) الدین اﷲ، محمدبن الفائزبنصراﷲ، مکنی به ابوعبداﷲ. وی آخرین خلیفه ٔ علوی اسماعیلیه بود و به سال 546 هَ . ق . متولد شد و بعد ازوفات فائز پسر عم خود به کمک و معاونت ارکان دولت به مرتبت خلافت رسید و در حکومت او کفار فرنگ عاز...