کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راشة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راشة
لغتنامه دهخدا
راشة. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راش . (منتهی الارب ). ناقة راشة؛ ناقه ٔ سست و ضعیف . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به راش و رأش شود.
-
واژههای همآوا
-
رعشت
لغتنامه دهخدا
رعشت . [ رَ ش َ ] (ع اِ) رعشة. رعشه . لرزه . لرز : از هیبت او در آن ممالک بر دلها رعشت و بر دشمنان دهشت غالب شده بود. (جهانگشای جوینی ).
-
رعشة
لغتنامه دهخدا
رعشة. [ رَ ش َ ] (ع اِ) عجله . (اقرب الموارد). || رَعشَه ؛ علتی که از آن دست آدمی بی اراده می لرزد. (غیاث اللغات ازبحر الجواهر). رجوع به رَعشَه یا رَعشِه شود. || (اصطلاح پزشکی ) لرزشهای منظم متساوی البعد غیرارادی در یکی از اعضا (سر، دست یا پا). ارتعا...
-
رعشة
لغتنامه دهخدا
رعشة. [رَ ش َ ] (ع اِ) رَعشَه . رَعشِه . لرزه . (ناظم الاطباء) (دهار). عجوز. (منتهی الارب ). رجوع به رعشه شود. || نوع لرزیدن و هیأت آن . (ناظم الاطباء).
-
راشت
لغتنامه دهخدا
راشت . (اِخ ) بلده ای باقصای خراسان و آن آخر حدود خراسان باشد. (از معجم البلدان ). قصبه ای است در اقصای خراسان و در 80 فرسنگی ترمذ، که بسبب وقوع این قصبه در بین دوکوه ، حمله ٔ اقوام مغول بکشورهای اسلامی برای غارت ازاینجا شروع شده است ، و فضل بن یحیی ...
-
راشت
لغتنامه دهخدا
راشت . [ ش َ ] (اِ) نوعی از پارچه است که راست نیز گویند. (از دزی ج 1 ص 496).
-
جستوجو در متن
-
حجرالبلور
لغتنامه دهخدا
حجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا...