کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راست که پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راست که
لغتنامه دهخدا
راست که . [ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) همینکه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
راست راست
لغتنامه دهخدا
راست راست . (ق مرکب ) دور از خمیدگی . نهایت مستقیم و آخته . بی کجی . || در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی . و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:- راست راست رفتن و برگشتن ؛ برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن ....
-
یک راست
لغتنامه دهخدا
یک راست . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) مستقیم . مستقیماً. یک سر. بدون تمایل به چپ و راست . (یادداشت مؤلف ): یک راست به طرف او رفت . || بی تأمل . بی تردید.
-
جانب راست
لغتنامه دهخدا
جانب راست . [ ن ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طرف راست . سوی راست . ذات الیمین .
-
دره راست
لغتنامه دهخدا
دره راست . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 35هزارگزی جنوب شهر ملایر و 18 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ملایر به اراک ، با 523 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
روده ٔ راست
لغتنامه دهخدا
روده ٔ راست . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راست روده . معاء مستقیم . (لغات فرهنگستان ). رجوع به روده و معاء مستقیم شود.
-
روش راست
لغتنامه دهخدا
روش راست . [ رَ وِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت مستقیم . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
راست استادن
لغتنامه دهخدا
راست استادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به راست ایستادن شود.
-
راست انداختن
لغتنامه دهخدا
راست انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مستقیم افکندن . مقابل کژ انداختن . مقابل کج انداختن . راست افکندن : ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست . ناصرخسرو.و رجوع به راست انداز و راست اندازی شود.- راست درانداختن ؛ انداختن بی ...
-
راست پنداشتن
لغتنامه دهخدا
راست پنداشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) راست شمردن . راست دانستن . راست و حقیقی تصور کردن . راست انگاشتن . صحیح پنداشتن .
-
راست درآمدن
لغتنامه دهخدا
راست درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحقیقت پیوستن .تحقق یافتن . صحیح آمدن .- راست درآمدن خبر ؛ تحقق یافتن آن . بواقعیت رسیدن آن . مقابل دروغ درآمدن خبر.
-
راست رو
لغتنامه دهخدا
راست رو. [ ت ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه مواجه . مقابل . محاذی . روبرو: راست روی توپخانه ، روبروی توپخانه . (یادداشت مؤلف ).
-
راست ساختن
لغتنامه دهخدا
راست ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مستقیم کردن . استقامت دادن . افراشتن . ازکجی برون کردن . || آماده ساختن . مهیا کردن . تهیه دیدن . زمینه فراهم کردن . ساختن . مقدمات آماده کردن . لوازم و وسایل مهیا کردن : و عمرولیث را خشم آمد و حرب را راست ساخت . (تاری...
-
راست شمردن
لغتنامه دهخدا
راست شمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) درست انگاشتن ، راست حساب کردن . راست داشتن . راست پنداشتن . || حقیقت و صدق بکار داشتن : خاطر شاه را چو آینه دان همه نقشی در او معاینه دان آنکه تا بود نقش راست شمردنقش کژ پیش او نشاید برد.اوحدی .