کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راستگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راستگو
لغتنامه دهخدا
راستگو. (اِخ ) منصوربن عبداﷲ فارسی مشهور به راستگو. فقیهی است فاضل امامی و از علمای قرن دهم و در طبقه ٔ شهید ثانی ، متوفی در 966 هَ . ق . او با غیاث الدین منصوربن امیر صدرالدین معاصر بوده و در شیراز اقامت داشته و شرح مختصر الاصول سید شریف و کتاب الفص...
-
راستگو
لغتنامه دهخدا
راستگو. (نف مرکب ) صادق . مقابل کاذب و دروغگو. (ناظم الاطباء). راستگوینده . صادق القول . راست گفتار. صادق الوعد : و آن نخستین چون گواه عدل است و راستگو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راست کردار. (قصص الانبیاء ص 21).هرچ...
-
جستوجو در متن
-
ناراستگو
لغتنامه دهخدا
ناراستگو. (نف مرکب ) دروغگو. که راست نمیگوید. کاذب . کذاب . مقابل راستگو به معنی صادق . رجوع به راستگو شود.
-
درستگو
لغتنامه دهخدا
درستگو. [ دُ رُ ] (نف مرکب ) درست گوینده . راستگو و صادق القول . (آنندراج ). ضد دروغگو. (ناظم الاطباء).
-
صدوق
لغتنامه دهخدا
صدوق . [ ص َ ] (ع ص ) همیشه راستگو. الدائم الصدق . (اقرب الموارد). راستگوی . (مهذب الاسماء). || (اِ) دوست . ج ، صُدُق و صُدق . (منتهی الارب ).
-
برور
لغتنامه دهخدا
برور. [ ب ُ ] (ع مص ) راستگو شدن درسوگند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرمان بردن و فرمانبرداری پدر و مادر. ضد عقوق . (از منتهی الارب ). بِرّ. بَرّ. و رجوع به بر شود.
-
کژگویی
لغتنامه دهخدا
کژگویی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کژگوی . کج گویی . دروغزنی . دروغگویی . مقابل راست گویی : ز کژگویی سخن را قدر کم گشت کسی کو راستگو شد محتشم گشت .نظامی .
-
یساری
لغتنامه دهخدا
یساری . [ ی َ ] (اِخ ) سلیمان بن محمدبن عبداﷲبن یسار اسلمی یساری مدنی جاری ، در جار سکنی گزید و از عبداﷲبن زیدبن اسلم و مالک بن انس و ابی ذئب و جز آنان روایت دارد. او راستگو بود. (از لباب الانساب ).
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن شمس الدین صاعدی . یکی از معلمین شیخ بهایی . این شخص از شیخ منصور شیرازی معروف به راستگو روایت کرده است . رجوع به روضات الجنات ج 1 ص 632 شود.
-
راست بیان
لغتنامه دهخدا
راست بیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) بیان کننده براستی . راستگو. صادق القول . راست گفتار : وصف تو آن است کز زبان توگفتم من بمیان ترجمان راست بیانم .سوزنی .
-
راست گوینده
لغتنامه دهخدا
راست گوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که سخن براستی و درستی گوید، مقابل دروغ گوینده و ناراست گوینده : راست گوینده راست بیند خواب خواب یوسف که کج نشد دریاب . اوحدی .رجوع به راستگو شود.
-
امحص
لغتنامه دهخدا
امحص . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد عذرنیوش از جانب صادق باشد یا از طرف کاذب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که از طرف شخص راستگو و دروغگو پوزش قبول کند. (ازاقرب الموارد).
-
راست گفتار
لغتنامه دهخدا
راست گفتار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) راستگو. صادق القول . که گفتارش راست و درست باشد. که راستگویی را پیشه سازد : چو صبح صادق آمد راست گفتارجهان در زر گرفتی محتشم وار. نظامی .سخنگوی و دلیر و خوب کردارامین و راست عهد و راست گفتار. نظامی .مسدد؛ راست گفتار. (من...
-
راستگویی
لغتنامه دهخدا
راستگویی . (حامص مرکب ) راستگوئی . عمل راستگو. صَدیق و راستگو بودن . گفتن حرف راست و درست . مقابل دروغگویی . صداقت . صدق : و همه ٔ پیغامبران را به راستگویی داری . (منتخب قابوسنامه ص 15).ترا بسیار خصلت جز نکوییست بگویم راست مردی راستگوییست . نظامی .فس...