کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رادة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رادة
لغتنامه دهخدا
رادة. [ دَ ] (ع ص ) (از: رود) امراءةرادة؛ زنی که در خانه ٔ همسایه بسیار آمد و رفت نماید. (منتهی الارب ). رؤدة. || ج ِ رائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رائد شود. || ریح رادة؛ باد نرم . ریح ریدة. (منتهی الارب ).
-
رادة
لغتنامه دهخدا
رادة. [ رادْ دَ ] (ع اِ) چوبی است در مقدم گردون که به پهنا بسته میشود میان دو چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فایده ؛ گفته میشود: هذا الامر لا رادة فیه ؛ ای لا فائدة. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
راده
لغتنامه دهخدا
راده . [ رادْ دَ ] (ع اِ) به اصطلاح کتابت علامت و یا عددی که بر بالای سطری گذارند تا دلالت کند و نشان دهد کلام محذوف و از تو افتاده ای را که در حاشیه نوشته اند. (ناظم الاطباء). علامتی از اعداد یا چیز دیگر که در متن کتابی نهند و همان علامت را در حاشیه...
-
رأدة
لغتنامه دهخدا
رأدة. [ رَءْ دَ ] (ع اِ) مؤنث رأد. زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (آنندراج ). زن خوبروی از لحاظ تشبیه به شاخه ٔ تر و تازه . (از المنجد). و رجوع به رأد شود. رادة بتسهیل همزه نیز آمده . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
رعدة
لغتنامه دهخدا
رعدة. [ رَ دَ ] (ع اِ) لرزه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رعدة
لغتنامه دهخدا
رعدة. [ رِ دَ] (ع اِ) رَعدَة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رَعدَة شود.
-
جستوجو در متن
-
روادة
لغتنامه دهخدا
روادة. [ رُ دَ ] (ع ص ) زن که در خانه های همسایگان بسیار آمد و رفت نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زنی که در یک جای آرام نگیردو در خانه های همسایگان بسیار آمد و شد کند. رادة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رُواد. (از معجم متن ا...
-
مرادة
لغتنامه دهخدا
مرادة. [ م ُ رادْ دَ ] (ع مص ) با کسی رد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برگردانیدن چیز رابه کسی . (از منتهی الارب ) (متن اللغة). رد کردن و برگرداندن چیزی را بر کسی و رجوع دادن سخنی را به کسی و اقاله کردن بیع را: راده الشی ٔ؛ رده علیه ، و راده فی القول ...
-
رایدة
لغتنامه دهخدا
رایدة. [ ی ِ دَ ] (ع ص ، اِ) رائدة. مؤنث راید. اسم فاعل از ریشه ٔ «رود». رادة. رُوادة. زنی که در همسایه ٔ خود بسیارآمد و شد نماید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اندخود
لغتنامه دهخدا
اندخود. [ اَ دَ ] (اِخ ) شهری است کوچک در قسمت شمالی افغانستان میان بلخ و مرو بر کنار بیابان . نزدیک شبورقان . (فرهنگ فارسی معین ، اعلام ). اندخوی . اندخوذ. انتخذ: دیگر آنکه از پاریاب سوی اندخود رفتن نزدیک است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 78). گورخان او ر...
-
دویت
لغتنامه دهخدا
دویت . [ دَ ] (از ع ، اِ) ممال دوات . سیاهی دان . آمه . (ناظم الاطباء). دوات . (لغت محلی شوشتر). دوات مرکب . (از برهان ). محبره . مرکب دان . ظرفی که ماده ٔ سیاه یا رنگین برای نوشتن در آن نهند. (یادداشت مؤلف ) : دویت و قلم خواست ناپاک زن به آرام بنشس...
-
راید
لغتنامه دهخدا
راید. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رائد. اسم فاعل از ریشه ٔ «رود». جوینده و خواهنده . (منتهی الارب ). جوینده و طلب کننده و خواهنده . (ناظم الاطباء). ج ، رادة، رُوّاد، رائدون . (المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنکه او را جهت طلب آب و علف فرستاده باشند...