کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راحله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راحلة
لغتنامه دهخدا
راحلة. [ ح ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث راحل . رجوع به راحل شود. || (اِ) ستور بارکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شتر سواری . (دهار) (غیاث ). هی البعیر القوی علی الاسفار والاحمال . (منتهی الارب ). نجیب صالح از ابل که بار شود. (از اقرب الموارد)...
-
راحله روا
لغتنامه دهخدا
راحله روا. [ ح ِ ل ِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه راحله بدهد مانند حاجت روا. (آنندراج ).
-
زاد و راحله
لغتنامه دهخدا
زاد و راحله . [ دُ ح ِل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زاد و برگ . ساز و برگ . توشه ٔ سفر. زاد راه . رجوع به زاد و توشه شود.
-
جستوجو در متن
-
رواحل
لغتنامه دهخدا
رواحل . [ رَ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راحِلة.(دهار) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (آنندراج ).شتران قوی و تندرو. رجوع به راحلة شود : نگه کردم به گرد کاروانگاه به جای خیمه و جای رواحل .منوچهری .
-
زاهقة
لغتنامه دهخدا
زاهقة. [ هَِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث زاهق . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || راحلة زاهقة؛ راحله ای است که سبقت نماید و پیشی گیرد بر دیگران . (ناظم الاطباء). || چاه عمیق . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به زهوق شود.
-
هزء
لغتنامه دهخدا
هزء. [ هََ زْءْ ](ع مص ) شکستن چیزی را. || به سرما کشتن شتر را. || جنبانیدن راحله را و حرکت دادن . || مردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
خوبار
لغتنامه دهخدا
خوبار. (اِ) حمل هر چیزی که برای خوردن باشد. || توشه و راحله که از جایی بجایی نقل کنند. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی از خوربار یا خواربار باشد.
-
خر و بار
لغتنامه دهخدا
خر و بار. [ خ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زاد و توشه . زاد و راحله . بار : گر بقیامت رویم بی خر و بار عمل به که خجالت بریم چون بگشایند بار.سعدی .
-
همزاد
لغتنامه دهخدا
همزاد. [ هََ ] (ص مرکب ) رفیقی که در زاد و راحله شریک باشد. (از برهان ). گمان نمیرود که جزء دوم این ترکیب ، زاد (واژه ٔ عربی به معنی توشه ) باشد و مؤلف برهان با معنی دوم همزاد چنین تعبیری برای لفظ «زاد» کرده است .
-
مسترحل
لغتنامه دهخدا
مسترحل . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرحال . کوچ خواهنده از کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواهنده ٔ راحلة و شتر از کسی . || شتر نجیب . (اقرب الموارد). رجوع به استرحال شود.
-
ارحال
لغتنامه دهخدا
ارحال . [ اِ ] (ع مص ) ریاضت دادن و رام کردن ستور را. (منتهی الارب ). || دادن ستور بارکش کسی را. شتر باری و سواری بکسی دادن . راحله بکسی دادن . || بسیار شدن شتر کسی . خداوند بسیار شتر شدن . (منتهی الارب ). || ارحال بعیر؛ قوی پشت شدن آن پس از ضعف . ||...
-
حقحقة
لغتنامه دهخدا
حقحقة. [ ح َ ح َ ق َ ] (ع مص ) بلند برداشتن اسپ دست و پای را و جنبان رفتن وی . اول شب رفتن . (منتهی الارب ). نیک رفتن به اول شب . (زوزنی ). نیک برفتن . (دهار). || لجاج در سیر تا راحله مانده شود یا هلاک گردد. (از منتهی الارب ).
-
منبت
لغتنامه دهخدا
منبت . [ مُم ْ ب َت ت ] (ع ص ) رجل منبت ؛ مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحله ٔ وی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). فرومانده از قافله .وامانده از کاروان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
انبتات
لغتنامه دهخدا
انبتات . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) فروماندن در راه از قافله بسبب ماندن راحله ، یقال سار حتی اِنْبَت َّ. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). انقطاع . (از اقرب الموارد). || منقطع شدن آب پشت کسی . (آنندراج...