کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راحتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راحتی
لغتنامه دهخدا
راحتی . (ح َ) (حامص ) (مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی ) آسایش . (آنندراج ).- کفش راحتی ؛ دم پایی .|| طشت متوضا. (آنندراج ). || چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایه ٔ راحتی گویند. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
دم پایی
لغتنامه دهخدا
دم پایی . [ دَ ] (اِ مرکب ) کفش راحتی از چرم یا ابر یا چوب که در منزل پوشند. کفش خانه . راحتی . (یاداشت مؤلف ).
-
واگون لی
لغتنامه دهخدا
واگون لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن لی . اطاقک قطار مسافربری که تختخواب دارد و مسافر راه آهن به راحتی در آن می خوابد.
-
سایه پسند
لغتنامه دهخدا
سایه پسند. [ ی َ / ی ِ پ َ س َ ] (نف مرکب ) طالب راحتی و آسایش . (ناظم الاطباء). راحت طلب . آسوده .
-
مبل ساز
لغتنامه دهخدا
مبل ساز. [ م ُ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ مبل . آنکه میز وصندلی و نیمکت های راحتی سازد. و رجوع به مبل شود.
-
تکاه
لغتنامه دهخدا
تکاه . [ ت َ ] (اِ) تکاو. تکاب . قیف . ترجهاله .ترجهاره . بتو. راحتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
ترجهاله
لغتنامه دهخدا
ترجهاله . [ ت َ ج ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) قیف . تکاو. تکاب . تکاه . بتو. راحتی . ترجهاره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترجهاره و ترجهالی شود.
-
پاشنه بخواب
لغتنامه دهخدا
پاشنه بخواب . [ ن َ/ ن ِ ب ِ خوا / خا ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کفشی که دیواره ٔ پسین آن را دو تا کنند یعنی بخوابانند. راحتی .
-
واجب دانستن
لغتنامه دهخدا
واجب دانستن . [ ج ِ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) لازم دانستن . لازم شمردن : و ندانیم که آنچه بدل ما آمده است حقیقت است یا نه اما واجب دانیم که در هر چیزی که از آن راحتی و فراغتی بدل وی پیوندد مبالغتی تمام باشد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 90).
-
تمتع برگرفتن
لغتنامه دهخدا
تمتع برگرفتن . [ ت َ م َت ْ ت ُ ب َ گ ِ رِ / رَ ت َ ] (مص مرکب ) بهره و فایده گرفتن . تمتع گرفتن : از زر و سیم راحتی برسان خویشتن هم تمتعی برگیر.سعدی (گلستان ).
-
راحت باش
لغتنامه دهخدا
راحت باش . [ ح َ ] (حامص مرکب ) آسایش . آسودگی . || (اِ مرکب ) (از راحت + باش فعل امر) خطابی که هنگام تعلیم عملیات نظامی و ورزشی سربازان را دهند تا دم زنند و اندک راحتی یابند.
-
قارونیه
لغتنامه دهخدا
قارونیه . [ نی ی َ ] (اِخ ) نام محلی است و ابن قلاقس شاعر در ضرورت شعر آن را به قارون مبدل ساخته است : و ترکتها والنوء ینزل راحتی عن مال قارون الی قارون .(معجم البلدان ج 4).
-
پنگانچه
لغتنامه دهخدا
پنگانچه . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر پنگان . پنگان کوچک . فنجان کوچک . فنجانه . سوملة. طرجهارة. طرجهالة. (منتهی الارب ). قیف . راحتی . بتو. تکاب . تکاه .
-
چسک
لغتنامه دهخدا
چسک . [ چ ُ س َ ] (اِ) چستک . قسمی کفش . کفش راحتی . کفش سبک برای خانه .کفش دم پایی . قسمی کفش سبک که کفی یک لایی دارد و مخصوص پوشیدن در خانه یا اطاق است . رجوع به چستک شود.