کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راجل
لغتنامه دهخدا
راجل . [ ج ِ ] (اِخ ) نام یک رودباری است در نجد و گفته شده است که حره راجل بین سرّو مشارف حوران است و راجل رودباری است که از حره راجل سرازیر و در سر دفع میگردد. (از معجم البلدان ).
-
راجل
لغتنامه دهخدا
راجل . [ ج ِ ] (ع ص ) پیاده . مقابل فارس . ج ، رَجل و رَجّ̍اله و رُجّال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا ونه راجل . منوچهری .ثنا و طال بقا هیچ فایده نکندکه در مواجهه گویند راکب و راجل . سعدی .|| شتر ماده ٔ ب...
-
واژههای مشابه
-
حره ٔ راجل
لغتنامه دهخدا
حره ٔ راجل . [ ح َرْ رَ ی ِ ج ِ ] (اِخ ) موضعی به بلاد بنی عبس بن بغیض . زمخشری گوید:میان سر و مشارف حوران واقع است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
راجلة
لغتنامه دهخدا
راجلة. [ ج ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث راجل . رجوع به راجل شود. || تکه ٔ راعی که بدان متاع خود را بار کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رُج ْ جا ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ راجل ، پیاده ، خلاف فارِس . (آنندراج ).
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل . [ م َ ج َ ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (متن اللغة). رجوع به رَجُل شود. || ج ِ راجل . (منتهی الارب ). رجوع به راجل شود.
-
رجلان
لغتنامه دهخدا
رجلان . [ رُ] (ع ص ) ج ِ راجل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ج ِ رَجیل . (ناظم الاطباء).
-
رجولة
لغتنامه دهخدا
رجولة. [ رُ ل َ ] (ع اِمص ) اسم است از رَجُل . || مصدر راجل و ارجل ، و کذلک الرجلةو الرجلیة و لم یتصرف منه فعل . (از اقرب الموارد).
-
اراجیل
لغتنامه دهخدا
اراجیل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ارجال . جج ِ رَجُل و رَجِل . پیادگان . || ج ِ راجل . پیادگان . خلاف فارس . || شکاریان . (منتهی الارب ).
-
پیروزه سلب
لغتنامه دهخدا
پیروزه سلب . [ زَ / زِ س َ ل َ ] (ص مرکب ) دارای پوششی برنگ فیروزه : تا عرض دهد لشکر پیروزه سلب رابر پشته و بالای زمین راجل و راکب .سوزنی .
-
رجالة
لغتنامه دهخدا
رجالة. [ رَج ْ جا ل َ ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (آنندراج ) (ترجمان ترتیب عادل ص 50). || ج ِ راجل . پیادگان . (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). پیادگان . (دهار). پیادگان . مقابل خیالة (سواران ). (از یادداشت مرحوم دهخدا). || ج ِ رَجُل . || ج ِ ...
-
رجالی
لغتنامه دهخدا
رجالی . [ رُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَجیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رجیل شود. || ج ِ رَجْلان . (اقرب الموارد). رجوع به رَجْلان شود. || ج ِ راجل . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به راجل شود. || ج ِ رَجُل . (منتهی الارب ). || ...
-
رجل
لغتنامه دهخدا
رجل . [ رَ ] (ع ص ، اِ) مرد فروهشته موی یا آنکه موی او میان فروهشته و مرغول باشد، و کذلک شَعْر رجل (به فتح و تثلیث ). ج ، اَرْجال ، رُجالی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شعررجل ؛ مویی که بین مجعد و فروهشته باشد. (از اقرب الموارد). || مر...