کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راتا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راتا
لغتنامه دهخدا
راتا. (اِ) رادی . دهش . (فرهنگ ایران باستان از اهنودکات یسنا 33 بند 104).
-
راتا
لغتنامه دهخدا
راتا. (اِخ )فرشته ای است . (فرهنگ ایران باستان ص 96). || یکی از ایزدان است . (فرهنگ ایران باستان ص 100).
-
واژههای همآوا
-
راتع
لغتنامه دهخدا
راتع. [ ت ِ ] (ع ص ) شتر چرنده . ج ، رِتاع ، رُتَّع، رُتُع، و رتوع . (آنندراج ) (شرح نصاب و منتخب ) (غیاث ) (منتهی الارب ).
-
راطا
لغتنامه دهخدا
راطا. (اِخ ) نام طبیبی است . و صاحب الابنیة عن الحقائق الادویة مکرر از او روایت می آورد از جمله در باب لحوم در پایها (پاچه ها). (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
هرس کردن
لغتنامه دهخدا
هرس کردن . [ هََ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرخو کردن . شاخه های زاید درخت را بریدن . بریدن شاخه های رز راتا بار بیشتر دهد. تقضیب . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
تجریة
لغتنامه دهخدا
تجریة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) وکیل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). وکیل گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || واگذاشتن آب و جز آن راتا جاری شود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
زراعت کردن
لغتنامه دهخدا
زراعت کردن . [ زِ / زِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن و کشت کردن . (ناظم الاطباء) : از قنات جامه آب معنی تر بسته شدسرزمین شعر راتا ما زراعت کرده ایم . محسن تأثیر (از آنندراج ).گر خدا را از برای رزق طاعت می کنی خانه می سازی و بر بامش زراعت می کنی . نا...
-
ترزده
لغتنامه دهخدا
ترزده . [ ت َ زَ دَ / دِ / ت َ رَ دَ / دِ ] (اِ) قباله ٔ خانه و باغ باشد. (برهان ). قباله و چک . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی )(از فرهنگ جهانگیری ). قباله . (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ). حالا تزده گویند بحذف رای مهمله . (فرهنگ رشی...
-
رکل
لغتنامه دهخدا
رکل . [ رَ ] (ع مص ) بپای زدن اسب راتا بدود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || به یک پای زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به یک پای لگد زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لگد زدن . (منتهی الارب...
-
فق ء
لغتنامه دهخدا
فق ء. [ ف َق ْءْ ] (ع اِ) پوست که با بچه بیرون آید از رحم . (منتهی الارب ). فاقئاء. (اقرب الموارد). || پوست پاره ٔ تنک که بر بینی بچه باشد و دور نکردنش در حال موجب هلاکی بچه گردد. (منتهی الارب ). فاقئاء. (اقرب الموارد). || گوسنگ . (منتهی الارب ). کند...
-
اکماح
لغتنامه دهخدا
اکماح . [ اِ ] (ع مص ) لگام کشیده داشتن ستور راتا سر راست دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کشیدن لگام تا ستور سر راست دارد. (المصادر زوزنی ). || کشیدن لگام ستور تا بازایستد. || نزدیک شدن رز به برگ بیرون آوردن . || بزر...
-
نصیرالدوله
لغتنامه دهخدا
نصیرالدوله . [ ن َ رُدْ دَ / دُو ل َ ](اِخ ) رستم بن شهریاربن قارن مشهور به اصفهبد [ اسپهبد ] ملک الجبال و شاهنشاه غازی و ملقب به نصیرالدوله از امرای آل باوند است ، بعد از پدرش اصفهبد حسام الدوله شهریار به پادشاهی مازندران رسید و مدتها با سلطان سنجر ...
-
وروک
لغتنامه دهخدا
وروک .[ وُ ] (ع مص ) اقامت نمودن در جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || توانا گردیدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خر زنخ بر روی ران ماده نهادن : ورک الحمار علی الاتان ؛ زنخ خود بر سوی ران ماده نهاد خر. (منتهی الارب ...