کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رابه
لغتنامه دهخدا
رابه . [ ب َ ] (اِخ ) نهری است در لهستان در ناحیه گالیسی که از شمال کوههای کارپات سرچشمه میگیرد و بسوی شمال شرقی جریان می یابد و بعد از طی مجرایی بطول 130 هزارگز (130 کیلومتر) برودخانه ویستول میریزد. (ازقاموس الاعلام ترکی ).
-
رابه
لغتنامه دهخدا
رابه . [ ب َ ] (اِخ ) خرابه ای است در سوریه در ایالت بلقای و در 75هزارگزی شمال شرقی قدس . در زمانهای گذشته مرکز معابی ها بود و به رباط معاب شهرت داشت در دوره رومیان تعمیر شد و به «آکروپلیس » موسوم گردید پاره ای از ستونهای آن باقی است . (از قاموس الاع...
-
رابه
لغتنامه دهخدا
رابه . [ راب ْ ب َ ] (اِخ ) قصبه ای است در سودان (نوبه ) در ساحل چپ نیجری و در 125هزارگزی بیده . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
واژههای مشابه
-
رابة
لغتنامه دهخدا
رابة. [ ب َ ] (اِخ ) قصبه ای است در جزیره ٔ صقلیه . (معجم البلدان ).
-
رابة
لغتنامه دهخدا
رابة. [ راب ْ ب َ ] (ع اِ) زن پدر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
رعبه
لغتنامه دهخدا
رعبه . [ رَ ب َ ] (ع اِ) فوفل . پوپل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به پوپل شود.
-
رابح
لغتنامه دهخدا
رابح . [ ب ِ ] (ع اِ) یکی یا شتربچه ٔ ازمادر جدا شده . ج ، رباح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سوددهنده . نفعبخش . (غیاث اللغات ). سودمند. مقابل خاسر. سودکننده . (آنندراج ) : حاصل و رابح و موجود به هر وقت ز تست هرچه سلطان جهان را غرض و کام و هوا...
-
جستوجو در متن
-
گوهریدن
لغتنامه دهخدا
گوهریدن . [ گ َ / گُو هََ دَ ] (مص ) یعنی چیزی رابه چیزی عوض و بدل کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
گویانیدن
لغتنامه دهخدا
گویانیدن . [ دَ ] (مص ) خود رابه گویایی درآوردن : تَمَسلُم ؛ مسلمان گویانیدن . (ازمنتهی الارب ). || تکلف در گویندگی کردن .
-
صلقاب
لغتنامه دهخدا
صلقاب . [ص ِ ] (ع ص ) آنکه بمالد و تیز کند بعضی اسنان خود رابه بعض . (منتهی الارب ). آنکه دندان بر دندان ساید.
-
ولین
لغتنامه دهخدا
ولین . [ وِ ] (اِ) نام جوششی است که آن رابه عربی قوبا گویند. (آنندراج ) (برهان ). و آن را به هندی داده گویند. (انجمن آرا). رجوع به قوباء شود.
-
تمعن
لغتنامه دهخدا
تمعن . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) خویشتن رابه انقیاد خوار و ذلیل نمودن . (از اقرب الموارد).