کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رابعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رابعه
لغتنامه دهخدا
رابعه . [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) دختر ثابت بن الفاکةبن ثعلبه ٔ انصاری از قبیله ٔ بنی حطمة. ابن حبیب او را در زمره ٔ کسانی که با پیغمبر بیعت کرده اند آورده است . (الاصابة قسم اول از جزء هشتم ص 78).
-
واژههای مشابه
-
رابعة
لغتنامه دهخدا
رابعة. [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) (اصطلاح فلکی ) شصت یک ثالثه . جزء شصت یک ثالثه . یک شصتم ثالثه . و رابعه تقسیم شده است بشصت خامسه . ج ، روابع. || آهنگی در موسیقی چهارم . || (اصطلاح طب ). درجه ٔ رابعه . || ربع. یک چهارم : کالشمس فی رابعةالنهار؛ چون آفتاب در...
-
رابعه ٔ شامیه
لغتنامه دهخدا
رابعه ٔ شامیه . [ ب ِ ع َ ی ِ می ی َ ] (اِخ ) وی زوجه ٔ احمدبن ابی الحواری بود، احمدبن ابی الحواری گوید: که احوال وی مختلف بود گاهی بر وی عشق و محبت غلبه میکرد و گاهی انس و گاهی خوف و در این موارد به عربی اشعاری سروده است . و وقتی که طعامی پختی گفتی ...
-
رابعه ٔ عدویه
لغتنامه دهخدا
رابعه ٔ عدویه . [ب ِ ع َ ی ِ ع َ وی ی َ ] (اِخ ) دختر اسماعیل عدوی قیسی است که در 135 هَ . ق . درگذشت . وی مکنی به ام الخیر ومولای آل عتیک و اهل بصره بود. زرکلی گوید: در نیکوکاری مشهور بوده و در زهد و عبادت اخبار بسیار از او رسیده است ، در بصره متولد...
-
رابعه ٔ قزداری
لغتنامه دهخدا
رابعه ٔ قزداری . [ ب ِ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) از نسوان و ملکزادگان است پدرش کعب نام در اصل از اعراب بوده در بلخ و قزدارو بست در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده . کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز میگفتند...
-
رابعه ٔ قیسیه
لغتنامه دهخدا
رابعه ٔقیسیه . [ ب ِ ع َ ی ِ ق َ سی ی َ ] (اِخ ) رابعه ٔ عدویه دختر اسماعیل است . رجوع به رابعه ٔ عدویه شود.
-
رابعه صورت
لغتنامه دهخدا
رابعه صورت . [ ب ِ ع َ / ع ِ رَ ] (ص مرکب ) بصورت رابعه : رابعه صورتی ، زوبعه سیرتی . (سندبادنامه ص 238). رجوع به رابعه ٔ قزداری شود.
-
جستوجو در متن
-
قزداری
لغتنامه دهخدا
قزداری . [ ق ُ ] (اِخ ) رابعه . رجوع به رابعه شود.
-
دختر کعب
لغتنامه دهخدا
دختر کعب . [ دُ ت َ رِ ک َ ] (اِخ ) رابعه . رجوع به رابعه بنت کعب قزداری شود.
-
ام الخیر
لغتنامه دهخدا
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) رابعه ٔ عدویه مکناة به ام الخیر. از زنان نیکوکار بود.135 هَ . ق . درگذشت . رجوع به رابعه ... شود.
-
چارم
لغتنامه دهخدا
چارم . [ رُ ] (عددترتیبی ، ص نسبی ) چهارم . رابع. رابعة. و رجوع به چهارم شود.
-
بنت کعب
لغتنامه دهخدا
بنت کعب . [ ب ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به رابعه ٔ بنت کعب قزداری و لباب الالباب شود.
-
بکتاش
لغتنامه دهخدا
بکتاش . [ ب َ ] (اِخ ) نام غلام حارث بن کعب قزداری بوده که رابعه بنت کعب که زنی عارفه بود، به وی علاقه پیدا کرد و حارث برادر رابعه که حکومت بلخ داشته پس از اطلاع ، خواهر خود را کشت و بکتاش نیز حارث را کشت و خود را نیز بر سر قبر رابعه بخنجر هلاک کرد و...