کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رائب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رائب
لغتنامه دهخدا
رائب . [ ءِ ] (ع ص ) سرگشته . شوریده .عقل سست . || گران جسم . گران جان از سیری شکم ، یا از غلبه ٔ خواب یا از راه رفتن . (منتهی الارب ).
-
رائب
لغتنامه دهخدا
رائب . [ ءِ ] (ع ص ) شیر خفته ٔ جغرات شده . شیر مسکه برآورده ٔ آب آمیخته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صافی . بدون کدورت . || مشتبه . مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است . (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
روبی
لغتنامه دهخدا
روبی . [ رَ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَوْبان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). و اصمعی گوید واحد آن [ یعنی روبی ] رائب است مثل هالک و هَلْکی ̍. (از منتهی الارب ). مردمی که گشتن آنها را سست و ناتوان کند و از خواب گران گشته باشند. و قوم ر...
-
رأب
لغتنامه دهخدا
رأب . [ رَءْب ْ ] (ع مص ) اصلاح و آشتی دادن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (ص ) رائب که وصف بمصدراست . (از اقرب الموارد). رجوع به رائب شود. || (مص ) پیوند کردن شکاف و فراهم آوردن در آن . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || روییدن سبزه ٔ زمین ...
-
طاثر
لغتنامه دهخدا
طاثر. [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) شیر خفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رائب . شیر کلچیده . ماست . شیر تیره . (مهذّب الاسماء).
-
کلچیده
لغتنامه دهخدا
کلچیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) شیر خفته . شیر ستبر. خائر. رائب . شیر بریده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچیدن و کلچانیدن شود.
-
رایب
لغتنامه دهخدا
رایب . [ ی ِ ] (ع ص ) رائب . اسم فاعل از ریشه ٔ «ریب ». کار مشتبه ومکدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از اضداد است ، چیزی که در آن شبهه و کدر باشد. || صافی که در آن شبهه و کدری نباشد. (از المنجد).
-
روبان
لغتنامه دهخدا
روبان . [ رَ ] (ع ص ) سرگشته و گویند:رجل روبان ؛ یعنی مرد متحیر سست از سیری شکم و یا خواب و یا گرانجسم و گرانجان و یا مست . ج ، رَوْبی ̍. (از اقرب الموارد). سست جان از سیری یا خواب یا گرانجسم و گرانجان بیدارشده از خواب . (از معجم متن اللغة). رائب . ا...
-
رایب
لغتنامه دهخدا
رایب . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) (از روب ) رائب . شیر خفته ٔ جغرات شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماست . (مهذب الاسماء). || شیر مسکه برآورده ٔ آب آمیخته . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سرگشته ٔ شوریده عقل سست و گران جسم و ...
-
جغرات
لغتنامه دهخدا
جغرات . [ ج ُ ] (اِ) به لغت سمرقند ماست را گویند و معرب آن سقرات است . (برهان ). صقرات . صغراط. چغرات . (مقدمة الادب ). هدبد. (السامی فی الاسامی ). صغرات . (ربنجنی ). جرعلیک . جرعکوک . فدفد. دوایه . ضرعمط. (منتهی الارب ). لبن رائب . لبن حامض : دو کوش...
-
روب
لغتنامه دهخدا
روب . [ رَ ] (ع مص ) ماست شدن . (مصادر زوزنی ). راب َ اللبن ُ روباً؛ خفت شیر و جغرات شد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غلظت یافتن و رسیدن شیر. (از معجم متن اللغة). ماست شدن شیر. کلچیدن . رُؤوب . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). و رجوع به رُؤوب ...
-
ماست
لغتنامه دهخدا
ماست . (اِ) معروف است که جغرات باشد و بعضی جغرات چکیده را و بعضی دیگر مایه ای که بر شیر زنند ماست گویند. (برهان ). جغرات و گویند جغرات چکیده و گویند مایه ای که بر شیر زنند و لهذا کسی که مایه را برشیر زده ماست ببندد ماست بند گویند. (از آنندراج ). چغرا...
-
خفته
لغتنامه دهخدا
خفته . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) خوابیده . خسبیده . بخواب رفته . (ناظم الاطباء). نائم . راقد. نومان . ناعِس . وَسِن . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خفتگان : ز ناگه بار پیری در من افتادچو بر خفته فتد ناگه کرنجو. فرالاوی .همه شب از ایشان پر از خفته دی...
-
بریده
لغتنامه دهخدا
بریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَفروض . مَفصول . مَقطول . مَمنون . مَنجوّ. موضَّع. هِبِرّ : که چون برد خواهد سر شاه چین برید...