کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رئیسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رئیسة
لغتنامه دهخدا
رئیسة. [رَ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث رئیس . رجوع به رئیس شود.- اعضاء رئیسه ؛ اندامهای مهم تن . دل و دماغ و جگر و خایه را گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- هیأت رئیسه ؛ اعضای برجسته وعالی رتبه ٔ یک مؤسسه یا شرکت یا انجمنی ، مانند ه...
-
واژههای مشابه
-
اعضاء رئیسه
لغتنامه دهخدا
اعضاء رئیسه . [ اَ ءِ رَ س َ/ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از دل و دماغ وجگر و غیره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). باید دانست اعضائی را که مبادی و اصول باشند برای قوایی که بدن در بقاء شخص یا نوع بدان نیازمند است اعضاءِ رئیسه گویند. و اعضاءِ رئیس...
-
جستوجو در متن
-
اعضاء مرئوسه
لغتنامه دهخدا
اعضاء مرئوسه . [ اَ ءِ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعضایی را گویند که مبدئیت ندارند و کمک اعضاءِ رئیسه نیز نیستند. (از بحر الجواهر).
-
اعضاءالخادمة للرئیسة
لغتنامه دهخدا
اعضاءالخادمة للرئیسة. [ اَ ئُل ْ دِ م َ ت ُ لِرْ رَ س َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ...) اعضائی که مبدئیت ندارند لیکن کمک اعضاء رئیسه هستند. (از بحر الجواهر).
-
اشورنیک
لغتنامه دهخدا
اشورنیک . [ اِش ْ وِ ] (اِخ ) نیکلا. از مردان سیاسی اتحاد جماهیر شوروی بود که بسال 1888 م . در سن پترزبورگ متولد شد و مدتی صدر هیأت رئیسه ٔ شورای عالی آن کشور بود و بسال 1946 درگذشت .
-
روائس
لغتنامه دهخدا
روائس . [ رَ ءِ ] (ع ص ، اِ) اعلای رودبارها و واحد آن رَئیسة است . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). الروائس من الاودیة؛ اعالیها. (معجم متن اللغة). جاهای بلند از وادیها. || ابری که پیش پیش رود و واحد آن رَئیسة است . (از اقرب الموارد). الروائس من ال...
-
اعضاء خادمه
لغتنامه دهخدا
اعضاء خادمه . [ اَ ءِ دِ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر عضوی که عمل عضو دیگر را کامل سازد. و خدمت این اعضاء یا جنبه ٔ تهیه دارد که در این حال بر عمل اعضاء رئیسه تقدم دارند و آنرا منفعت نامند یا خدمت آنها جنبه ٔ تأیید دارد که متأخر از عمل عض...
-
گیس سفید
لغتنامه دهخدا
گیس سفید. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیسه ٔ خادمه های خانه . (یادداشت مؤلف ). || خانمی محترمه و بزرگسال مانند ریش سفید. (از یادداشت مؤلف ). بانویی سالخورد که در جمع زنان خویشاوند فرمانش نافذ باشد و درمشکلات با وی رجوع کنند و به صوابدید او ک...
-
بسیم
لغتنامه دهخدا
بسیم . [ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم افندی . منشی اول هیئت رئیسه جامع احمدی بود. او راست : ادب اللغة و ملکةالذوق ،سخنرانیی که وی در باشگاه کارمندان اسکندریه ایراد کرد و بسال 1328 هَ . ق . در 48 ص در مطبعه ٔ وطنیه ٔ اسکندریه چاپ گردید. (از معجم المطبوعات ستو...
-
گوارش لؤلو
لغتنامه دهخدا
گوارش لؤلؤ. [ گ ُ رِ ش ِ ل ُءْ ل ُءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقوی اعضای رئیسه و معده و مصلح حال رحم است و در حفظ جنین از اسقاط بسیار مجرب است . لؤلؤ، عاقرقرحا از هر یک یک درم ، زنجبیل ، مصطکی از هر یک چهار درم ، زرنباد، درونج ، تخم کرفس ، شیطر...
-
گوارش زرعونی
لغتنامه دهخدا
گوارش زرعونی . [ گ ُ رِ ش ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) تخم هلیون ، شقاقل ، تودری ، ناف سقنقور، لسان العصافیر از هر یک یک مثقال ، زنجبیل ، تخم کرز، تخم شبت ، تخم تره تیزک ، تخم جیرجیر، تخم پیاز، تخم گندنا، تخم خولنجان ، جوزالطیب ، دارچینی ، دارفلفل ،...
-
سپرز
لغتنامه دهخدا
سپرز. [ س ُ پ ُ ] (اِ) عنصری است که بعربی طحال گویند. (آنندراج ). آن پاره گوشت در معده که ماده ٔ سوداست بتازیش طحال نامند. (شرفنامه ). اندامی است با منفعت بسیار و خانه ٔ سوداست و هرگاه سپرز فربه شود جگر و همه ٔ تن لاغر شوند ازبهر آنکه او ضد جگر است و...
-
طلخشقوق
لغتنامه دهخدا
طلخشقوق . [ ] (معرب ، اِ) یعضید. خس السلاطه . هندباء بری . کاسنی صحرائی : و اگر مقصود زدودن ریش باشد علف ایشان [ علف آن جانوران که شیر آنان خورند ] حاشا باید و حندقوقی و طلحشوق . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). طلخشقوق و طلخشوق هم گویند. حمزه گوید: طلخشوق را ...