کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رئاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رئاب
لغتنامه دهخدا
رئاب . [ رِ ] (اِخ ) رئاب بن عبداﷲ. محدث و جد عبداﷲ صحابی و جد زینب بنت جحش بود که از ازواج مطهرات بشمار می رفت . (از منتهی الارب )(از تاج العروس ). و رجوع به اصابة ج 2 قسم 4 شود.
-
رئاب
لغتنامه دهخدا
رئاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رأب . (از ناظم الاطباء). (منتهی الارب ). رجوع ب-ه رأب شود. رؤبة. کفشیر و چوب پاره که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته . (از آنندراج ). رجوع به رأب شود. || ج ِ رُؤْبة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). رجوع به رؤبة شود. || مصلح...
-
واژههای مشابه
-
بئر رئاب
لغتنامه دهخدا
بئر رئاب . [ ب ِءْ رِ رِ ](اِخ ) نام چاهی است در مدینه . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) هارون بن رِئاب . رجوع به هارون ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رئاب . وی از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه بود. (از الفهرست ابن الندیم ).
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن رِئاب ، مکنی به ابوالحسن ، صحابی بدری است . عبدالرحمن بن الجوزی گوید: مردی زاهد بود و در زیر لباس خود جامه ٔ پشمین میپوشید. سفیان بن عیینه گفته است : هارون بن رئاب را دیدم چهره ای نورانی داشت . (صفةالصفوة چ 1 ج 3 ص 209).
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن رئاب عکلی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: او پدر زیدبن حباب کوفی بود. امامی و مجهول است . و در برخی نسخ بجای رئاب ، ریان آمده و آن غلط است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن جحش بن رئاب بن یعمر. یکی از کبار صحابه ٔ کرام است ، رضی اﷲ عنهم .
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری سلمی . رجوع به جابربن عبداﷲبن رئاب ... و جابربن عتیک بن قیس بن الاسودبن مری بن کعب بن غنم بن سلمة شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مطهربن رباب بن اشتربن جحوان بن فقعس کندی فقعسی . پیغمبر را درک کرد و آنقدر بزیست تا با حسین بن علی (ع ) کشته شد. ابن کلبی او و پسر عمش ربیعةبن حوطبن رئاب (کذا) را یاد کرده است . (الاصابة ج 2 ص 58). و رجوع به حبیب بن رباب (رئ...
-
رأب
لغتنامه دهخدا
رأب . [ رَءْب ْ ] (ع اِ) گله ٔ هفتاد شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مهتر بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سید ضخم ، یقال : فیهم ثلاثون رأباً. (از اقرب الموارد). || شکاف خنور. ج ، رئاب . (منتهی ال...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن رئاب (یارباب ) بن النعمان بن سنان بن عبیدبن عدی بن غنم بن کعب بن سلمة. از اصحاب عقبه است و آنها شش تن بوده اند که در موضعی نزدیک بمنی بنام عقبه خدمت رسول خدا (ص ) رسیدند و دعوت آن حضرت را اجابت کردند و اسلام آوردند و ...
-
جحش
لغتنامه دهخدا
جحش . [ ج َ ] (اِخ ) پدر زینب زوجه ٔ رسول (ص ) است . مؤلف الاصابة آرد: جحش بن رئاب اسدی پدر ابی احمد است . ابن حبان گوید:او را با پیغمبر صحبتی است و جعابی او و پسرش را ازصحابه ای که از رسول (ص ) روایت کرده اند دانسته است . دارقطنی به اسناد خود روایت...