کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رأیپرسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرسی
لغتنامه دهخدا
پرسی . [ پ ِ ] (اِخ ) کرسی کانتن مانش از ناحیه ٔ سن لو دارای 2343 تن سکنه .
-
پرسی
لغتنامه دهخدا
پرسی . [ پ ِ ] (اِخ ) پیر فرانسوا. جراح نظامی فرانسوی . مولد بسال 1754م . در من تانیی (هُت - سُن ) و وفات در سنه ٔ 1825 م .
-
پرسی
لغتنامه دهخدا
پرسی . [ پ ُ ] (حامص ) این کلمه به تنهائی بکار نرود، به بعض کلمات ملحق گردد و به آنها صورت مصدری دهد مانند: احوالپرسی . بیمارپرسی .
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (اِ) رأی . (ناظم الاطباء). فکر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 16) (مجموعه ٔ مترادفات ).اندیشه . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (ارمغان آصفی ) (بهار عجم ) (مجموعه ٔ مترادفات ). در ...
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (اِ) نوعی ماهی است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170).
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در شش هزارگزی شمال باختری شوسف و 4هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد - زاهدان . این ده در دامنه ٔ کوه قرار گرفته است و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 117 تن میباشد. آب ده از قنات تأمین میش...
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (ع اِ) ج ِ رایت . (اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رایت شود.
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (هندی ، اِ) نامی که بدان حکمرانان نواحی هند را بازخوانند. راجه ٔ هند. (غیاث اللغات ). راجه و پادشاه هند. ج ، رایان . (ناظم الاطباء). پادشاه هند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام پادشاه هندوان . (از فرهنگ سروری ). لقب شاهان هند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 1...
-
رأی
لغتنامه دهخدا
رأی . [ رَءْی ْ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی و در فارسی غالباً بصورت رای بکار رود. رجوع به رای در تمام معانی شود. || اندیشه و تدبیر. (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). جگاره . جلکاره . پنداشتی . (ناظم الاطباء).- رأی ثاقب ؛ تدبیر خردمندانه و از روی بصیرت ...
-
رأی
لغتنامه دهخدا
رأی . [ رَءْی ْ ] (ع مص ) دیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). دیدن با چشم . (از المنجد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). حاصل مصدر است از رؤیا. (از دزی ج 1 ص 496). و رجوع به رأی و رؤیة و رئیان و رأیة شود. || دیدن با عقل . (از الم...
-
دل پرسی
لغتنامه دهخدا
دل پرسی . [ دِ پ ُ ] (حامص مرکب ) احوال پرسی . (آنندراج ) : دل پرسی رقیب در افسردگی مکن چون زنده نیست مار به افسون چه احتیاج . رفیع (از آنندراج ).غم نمی بود از ملالت گر بدل پرسی مراسوی ما هم چون غم خود رسم می بود آمدن .صبحی (از آنندراج ).
-
نادره پرسی
لغتنامه دهخدا
نادره پرسی . [ دِ رَ / رِ پ ُ ] (حامص مرکب ) پرسش و استفسار از چیز کمیاب و فوق العاده . (ناظم الاطباء).
-
ماتم پرسی
لغتنامه دهخدا
ماتم پرسی . [ ت َ پ ُ ] (حامص مرکب ) تعزیت . (آنندراج ). فاتحه خوانی و تعزیت گویی . (ناظم الاطباء).
-
احوال پرسی
لغتنامه دهخدا
احوال پرسی . [ اَح ْ پ ُ ] (حامص مرکب ) پژوهش و سؤال از صحت و بیماری کسی . استفسار و پرسش از حالت و چگونگی و تندرستی و عافیت و بیماری و مرض و کار و بار. عیادت مریض .- احوال پرسی کردن ؛ احوال گرفتن . استفسار از حال کسی .
-
پرسی گاردنر
لغتنامه دهخدا
پرسی گاردنر. [ پ ِ ن ِ ] (اِخ ) سکه شناس معروف . او راست : کتاب مسکوکات پارتی (اشکانی ) که در لندن بسال 1877 م . به طبع رسیده است . (ایران باستان ج 3 ص 2674).