کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذیال
لغتنامه دهخدا
ذیال . (اِخ ) ابن هیثم . یکی از محدثین و فقهاء معاصر مأمون عباسی . رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 147 س 2 و رجوع به ضحی الاسلام ج ث ص 176 شود.
-
ذیال
لغتنامه دهخدا
ذیال . (اِخ ) گویا نام رملی باشد در شعر عبیدبن ابرص .یاقوت گوید این نام در شعر عبیدبن ابرص آمده است :تغیرت الدیار بذی الدفین فاودیة اللوی فرمال لین فخرجی ذروه فلوی ذیال یعفی آیه سلف السنین .
-
ذیال
لغتنامه دهخدا
ذیال . [ ذَ ی ْ یا ] (ع ص ) دامن دار. درازدامان . مرد درازدنبال . (مهذب الاسماء). مرد که دامنی بلنددارد. مرد که بتبختر رود. مرد که خرامان و بناز رود. مرد درازبالا و درازدامان خرامان بناز. || فرس ذیال ؛ اسب درازبالا و درازدنبال . اسب درازدم . || هر چی...
-
ذیال
لغتنامه دهخدا
ذیال . [ذَی ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن الشریونی . در حلل السندسیة ذیل عنوان : من انتسب الی سرقسطة من اهل العلم ، آمده است : و ابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی ، من شریون بالثغر الشرقی له سماع بسرقسطة من ابی الولید الباجی ، مع ابی داود المق...
-
واژههای همآوا
-
زیال
لغتنامه دهخدا
زیال . (ع مص ) (از «زول ») مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔ آسمان . (از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.
-
زیال
لغتنامه دهخدا
زیال . (ع مص ) (از «زی ل ») همدیگر جدا شدن . مزایلة مثله . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زایَل َ مزایلةً و زیالاً. رجوع به مزایلة شود. (ناظم الاطباء). || زاله عن مکانه زیلاً و زیالاً. رجوع به زیل شود. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ذیالة
لغتنامه دهخدا
ذیالة. [ ذَی ْ یا ل َ ] (ع ص ) تأنیث ذیال . || سوزن با رشته . (دستور الاخوان قاضی خان محمد دهار).
-
ذیالی
لغتنامه دهخدا
ذیالی . [ ذَی ْ یا ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ذیال . نام جدی از اجداد. (انساب سمعانی ).
-
صفیحة
لغتنامه دهخدا
صفیحة. [ ص َ ح َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی اسد. عبیدبن ابرص گوید : لیس رسم علی الدفین یبالی فلوی ذروة فجنبی ذیال فالمروات فالصفیحة قفرکل قفر و روضه محلال .(معجم البلدان ).
-
درازدنبال
لغتنامه دهخدا
درازدنبال . [ دِ دُم ْ ] (ص مرکب ) درازدنب . درازدم . آنکه یا آنچه دنبالی دراز دارد. ذَیّال . (یادداشت مرحوم دهخدا): ذَنوب ؛ اسب درازدنبال . (السامی فی الاسامی ). || (اِ مرکب ) گاو. (برهان ) (آنندراج ). || گاومیش . (برهان ) (آنندراج ) : بعضی سوار بود...
-
عماره ٔ غفاری
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ غفاری . [ ع ُ رَ ی ِ غ ِ ] (اِخ ) ابن عقبةبن حارثه ٔ غفاری . صحابی بود. «ابن عبدالبر» بنقل از «ابن اسحاق » وی را جزء کسانی آورده است که در غزوه ٔ خیبر شهید گشتند، اما در «المغازی » ابن اسحاق آمده است که در غزوه ٔ خیبر شخصی یهودی که با عمارة م...
-
درازدم
لغتنامه دهخدا
درازدم . [ دِ دُ] (ص مرکب ) درازدنب . دِرازدنبال . آنکه یا آنچه دمی دراز دارد. ذَنوب . (یادداشت مرحوم دهخدا): فرس ذائل و فرس ذیال ؛ اسبی درازدم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) سگ را گویند و به تازی کلب خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ...