کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذَنبِهِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ذنبة
لغتنامه دهخدا
ذنبة. [ ذَ ن َ ب َ ] (اِخ ) آبکی است میان اَمِرّة و اضاح . || جایگاهی است از اعمال بلقاء.
-
ذنبة
لغتنامه دهخدا
ذنبة. [ ذَ ن َ ب َ ] (ع اِ) ذنبةالوادی جای منتهای سیل وادی . || ذنبةالدهر؛ اواخر زمان ، پایان روزگار.
-
واژههای همآوا
-
زنبه
لغتنامه دهخدا
زنبه . [ زَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) زنبل . زنبر. (فرهنگ فارسی معین ). زنبر. رجوع به زنبر شود.- زنبه کش ؛ در بنایی آنکه آجر یاچارکه و سنگ و زنبه حمل کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- زنبه کشیدن ؛ عمل زنبه کش . (یادداشت ایضاً).|| مجازاً شکم . (یادداشت بخط...
-
زنبه
لغتنامه دهخدا
زنبه . [ زَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) گلی است سفید که برگ گلهای آن دراز و خوشبوی میشود و معرب آن زنبق است . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). گلی است معروف که معرب آن زنبق است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). زنبق . رجوع به زنبق شود. || جیوه . سیما...
-
جستوجو در متن
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ ِ رَ] (ع مص ) غفرةِ خدا ذنب کسی را، آمرزیدن و پوشیدن گناه او را. (از منتهی الارب ): غفر اﷲ ذنبه غفراً و غِفرَةً حسنة؛ غطی علیه و عفا عنه . (از تاج العروس ).
-
خطء
لغتنامه دهخدا
خطء. [ خ ِ ] (ع مص ) گناه کردن بقصد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس )(از لسان العرب ). || گناه کردن . منه : خطی ٔفی ذنبه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بدون قصد. (منتهی الارب ). || (اِ) گناه بعمد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب ال...
-
ارشاش
لغتنامه دهخدا
ارشاش . [ اِ ](ع مص ) فراخ شدن زخم و پراکنده شدن خون آن . (منتهی الأرب ): ارشاش طعنة. || ارشاش سماء؛ خُرد باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). باران ریزه باریدن آسمان . (منتهی الأرب ). || ارشت الفصیل ؛ دم خود را خاریده ، دراز کرد شتربچه گردن را در هر دو ...
-
اشظاظ
لغتنامه دهخدا
اشظاظ. [ اِ ] (ع مص ) دراز کردن شتر دم خود را.(منتهی الارب ). اشَظّ البعیر؛ مَدّ ذنبه . (اقرب الموارد). || استیخ کردن نره را. (منتهی الارب )(از ذیل اقرب الموارد بنقل از قاموس ). || چوب گوشه ٔ جوال ساختن . و چوب در گوشه ٔ جوال کردن . (منتهی الارب ). ا...
-
حبشی
لغتنامه دهخدا
حبشی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابوعبید سکونی گوید: حبشی کوهی است در خاور سمیراء، از آنجا به آبی از حارث بن ثعلبة موسوم به «خوة» روند. و دیگران گویند: حبشی به تحریک ، کوهی در بلاد بنی اسد است . و در کتاب اصمعی آمده است : کوهی است مشترک میان چندین قبیله و ب...
-
توریک
لغتنامه دهخدا
توریک . [ ت َ ] (ع مص ) حیال ورک گردانیدن رسن و پالان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر سرین ستور برنشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر سرون ستورنشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || دوتا کردن ...
-
ارسح
لغتنامه دهخدا
ارسح . [ اَ س َ ] (ع ص ) لاغرسرین . (مهذب الاسماء) (منتهی الأرب ). آنک گوشت اندک دارد بر سرون و ران . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آن که سرون و ران او اندک گوشت باشد. || (اِ) گرگ (بعلت لاغری سرین وی ). || ازل . ذئب یتولدبین الذئب و الضبع. || (ن تف...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز، صاحب عقدالفرید. نام وی را (صفحه ٔ 121 ج 2 چ محمد سعید العریان ) ذیل عنوان باب الحلم و دفع السیئة بالحسنة بدینسان آرد: و انشد طاهربن عبدالعزیز:اذا ما خلیلی اسامرةًو قدکان من قبل ذا مجملاتحملت ما کان من ذنبه و لم یفس...
-
خوشیدن
لغتنامه دهخدا
خوشیدن . [ دَ ] (مص ) خشکیدن . خشک شدن . (ناظم الاطباء) : نشد هیچکس پیش جویا برون که رگشان بخوشید گویی ز خون . فردوسی .بفصل ربیع میان آن آبگیر همچون بحیره ٔ باز بخوشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).به کآبله را ز طفل پوشندتا خون بجوش را بخوشند. نظامی .|| منق...