کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذَ ] (ع اِ) ج ِ ذودر حال اضافه : مررت برجال ذوی مال ؛ گذشتم بمردانی خداوندان مال . ذوی الارحام . خداوندان قرابت نسب . ذوی الحقوق . صاحبان حق . ذوی العقول . خردمندان . صاحب خردان .
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذَ وَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ذو.
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذِ وا ] (ع اِ) گوسفندان ریزه . || پوست های حب انگور. (عن ابن الاعرابی ). و در تاج العروس آمده است : الذوی کالی ، النعاج الصغار و نص ابن الاعرابی الضعاف و لکنه مضبوط بفتح الذال ضبط القلم کما فی نسخة المحکم بخط الارموی .
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذُ ی ی ] (ع مص ) ضعیف و پژمرده شدن . پژمردن . (تاج المصادربیهقی ). پژمریدن ، چنانکه تره . پلاسیدن . پژمرده شدن . (زوزنی ).
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی .[ ذَ ی ی ] (ع ص ) ذابِل . پژمرده . پژمریده . پلاسیده .
-
واژههای مشابه
-
ذوی الاَّکال
لغتنامه دهخدا
ذوی الاَّکال . [ ذَ وِل ْ ] (ع اِ مرکب ) ذووالاَّکال . مهتران قبیله که چهارم حصه ٔ غنیمت بهر خود گیرند. (از منتهی الارب ). و رجوع به ذووالاَّکال شود.
-
ذوی الاحترام
لغتنامه دهخدا
ذوی الاحترام . [ ذَ وِل ْ اِ ت ِ ] (ع ص مرکب ) صاحبان حرمت : حکام ذوی الاحترام .
-
ذوی الاحتشام
لغتنامه دهخدا
ذوی الاحتشام . [ ذَ وِل ْ اِ ت ِ ] (ع ص مرکب ) خداوندان حشمت : حکام ذوی الاحتشام .
-
ذوی الاذناب
لغتنامه دهخدا
ذوی الاذناب . [ ذَ وِل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) دنباله داران : کواکب ذوی الاذناب . رجوع به ذوذنب شود.
-
ذوی الارحام
لغتنامه دهخدا
ذوی الارحام .[ ذَ وِل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خویشان نسبی .
-
ذوی الاضلاع
لغتنامه دهخدا
ذوی الاضلاع . [ ذَ وِل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان برها و پهلوها. خداوندان دنده ها.
-
ذوی الاظلاف
لغتنامه دهخدا
ذوی الاظلاف . [ ذَ وِل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سم شکافتگان چون گوسفند و گاو و مانند آن . زنگله داران .
-
ذوی الالباب
لغتنامه دهخدا
ذوی الالباب . [ ذَ وِل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب خردان . خردمندان : و کتاب ذوی الالباب با لشکری گزیده از رجال تراکمه ... مرتب داشت . (وصاف ص 178).
-
ذوی الانیاب
لغتنامه دهخدا
ذوی الانیاب . [ ذَ وِل ْ اَن ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان یشک .