کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوقار
لغتنامه دهخدا
ذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء کلها حول ذی قار. و باز گوید که آن نزدیک کوفه است . و صاحب عقد الفرید گوید: ابو عبید گفته اس...
-
ذوقار
لغتنامه دهخدا
ذوقار. (اِخ ) رجوع به ذی قار (برقة ...) شود.
-
واژههای همآوا
-
زوغار
لغتنامه دهخدا
زوغار. (اِخ ) نام یکی از پیشوایان بزرگ مغان و آتش پرستان . || نام ولایتی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
جستوجو در متن
-
قار
لغتنامه دهخدا
قار. (اِخ ) ذوقار. رجوع به ذوقار شود.
-
قار
لغتنامه دهخدا
قار. (اِخ ) یوم ذی قار. رجوع به ذوقار شود.
-
ذوالحنو
لغتنامه دهخدا
ذوالحنو. [ ] (اِخ ) نام دیگر یوم ذی قار است .رجوع به ذوقار و عقدالفرید جزو 6 ص 111 و 112 شود.
-
ذات العجرم
لغتنامه دهخدا
ذات العجرم . [ تُل ْ ع ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است به بطحاءنزدیک قوافر و حنو. (المرصّع). یا نزدیک ذوقار. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 111 و معرب جوالیقی ص 77 شود.
-
هامرز
لغتنامه دهخدا
هامرز. [ م َ ] (اِخ )از سرداران دوره ٔ ساسانی است که ابن بلخی وی را از سرداران پرویزبن هرمز شمرده . و در تاریخ طبری (بلعمی )وی از سران سپاه انوشیروان ذکر شده . منصور جوالیقی در المعرب گوید: الهامرز، اسم بعض مرازبة کسری ، و کان علی میمنة جیشه یوم ذی ق...
-
هانی
لغتنامه دهخدا
هانی . (اِخ ) ابن مسعودبن عمرو الشیبانی . از روسا و پهلوانان عرب جاهلیت و فرمانده سپاه عرب در جنگ ذی قار بود. این جنگ بین سپاه کسری پادشاه ساسانی و چند قبیله از اعراب ، از جمله بنی شیبان ، بنی بکر و بنی تمیم در بیابان ذی قار واقع شد. توضیح اینکه خسرو...
-
اعاجم
لغتنامه دهخدا
اعاجم . [ اَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اعجم . (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). اعجمون . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ِ اعجم ، آن که سخن فصیح نگوید اگرچه عرب باشد و آن که بر سخن قادر نباشد. (آنندراج ). و رجوع به اعجم و اعجمون و اعجمین شود. || ج ...
-
هامرز
لغتنامه دهخدا
هامرز. [ م َ ] (فعل امر) به زبان پهلوی امر به برخاستن است ، یعنی برخیز. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا): و معنی هامرز به زبان پهلوی و پارسی آن بود که برخیز. و هامرز را گفت نام تو چنین است که برخیز. (از تاریخ طبری بلعمی ، نسخه ٔ خطی مؤلف ص 225). ...
-
نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
نگاه داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) محافظت کردن . پاسبانی کردن . (ناظم الاطباء). حفظ کردن . پاسبانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). صیانت کردن : و آنجا دژی است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانند که باژ ستانند و راه نگاه دارند. (حدود العالم ). و هر روزی هزار مر...
-
جایگاه
لغتنامه دهخدا
جایگاه . (اِ مرکب ) مکان استقرار. (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . مقام . منزل . هر محلی که در آنجا چیزی ثابت شود. محلی که شامل چیزی باشد. (ناظم الاطباء). جایگه . جای . محل . جا. مَقَرّ. حَیَّز. مَوضِع. مَوطِن . مَوقِع. مَعان . مَعدِن . (...